خواجوی کرمانی (غزلیات)
ظاهر
- ای غره ماه از اثر صنع تو غرا
- صل علی محمد دره تاج الاصطفا
- ای صبح صادقان رخ زیبای مصطفی
- طوبی لک ای پیک صبا خرم رسیدی مرحبا
- این چه خلدست که چندین همه حورست اینجا
- بگذر ای خواجه و بگذار مرا مست اینجا
- گر راه بود بر سر کوی تو صبا را
- چو در نظر نبود روی دوستان ما را
- وقت صبوح شد بیار آن خورمه نقاب ار
- همچو بالات بگویم سخنی راست ترا
- آن نقش بین که فتنه کند نقشبند را
- رام را گر برگ گل باشد نبیند ویس را
- ای ماه قیچاقی شبست از سر بنه بغطاق را
- مگذار مطرب را دمی کز چنگ بنهد چنگ را
- دست گیرید درین واقعه کافتاد مرا
- یاد باد آنکه بروی تو نظر بود مرا
- ساقیا وقت صبوح آمد بیار آن جام را
- ای ترک آتش رخ بیار آن آب آتش فام را
- مگذر ای یار و درین واقعه مگذار مرا
- میرود آب رخ از بادهی گلرنگ مرا
- کجا خبر بود از حال ما حبیبانرا
- بگوئید ای رفیقان ساربان را
- آخر ای یار فراموش مکن یارانرا
- ای بناوک زده چشم تو یک اندازانرا
- شبی که راه هم آه آتش افشان را
- اگر در جلوه میری سمند باد جولانرا
- چو در گره فکنی آن کمند پر چین را
- آنکه بر هر طرفی منتظرانند او را
- رحم بر گدایان نیست ماه نیمروزی را
- بده آن راح روان پرور ریحانی را
- خرقه رهن خانهی خمار دارد پیر ما
- آب آتش میبرد خورشید شبپوش شما
- آن تن ماست یا میان شما
- اگر سرم برود در سر وفای شما
- آن ماه مهر پیکر نامهربان ما
- مغنی وقت آن آمد که بنوازی رباب
- ای دل نگفتمت که ز زلفش عنان بتاب
- طلع الصبح من وراء حجاب
- دیشب خبرت هست که در مجلس اصحاب
- ای خط سبز تو همچون برگ نیلوفر در آب
- ساقی سیمبر بیار شراب
- ای جان من بیاد لبت تشنه بر شراب
- هر که در عهد ازل مست شد از جام شراب
- ای لب میگون تو هم شکر و هم شراب
- من مستم و دل خراب جان تشنه و ساغر آب
- دیشب درآمد آن بت مه روی شب نقاب
- ای کرده مه را از تیره شب نقاب
- برقع از رخ برفکن ای لعبت مشکین نقاب
- رفت دوشم نفسی دیدهی گریان در خواب
- ای ز چشمت رفته خواب از چشم خواب
- ای چشم نیمخواب تو از من ربوده خواب
- ای لب لعلت ز آب زندگانی برده آب
- گوئیا عزم ندارد که شود روز امشب
- چند سوزیم من و شمع شبستان همه شب
- طمع مدار که دوری گزینم از رخ خوب
- طره مشکین نباشد بر رخ جانان غریب
- ای که از سرچشمهی نوشت برفت آب نبات
- ای که شهد شکربن تو برد آب نبات
- پیش اسبت رخ نهم ز آنرو که غم نبود زمات
- تا کی ندهی داد من ای داد ز دستت
- ای درد تو درمان دل و رنج تو راحت
- چو بر قمر ز شب عنبری نقاب انداخت
- بسکه مرغ سحری در غم گلزار بسوخت
- آه کز آهم مه و پروین بسوخت
- صبح کز چشم فلک اشک ثریا میریخت
- یاد باد آن روز کز لب بوی جان میآمدت
- از سر جان درگذر گر وصل جانان بایدت
- ساقیا ساغر شراب کجاست
- ای باغبان بگو که ره بوستان کجاست
- منزلگه جانست که جانان من آنجاست
- این باد کدامست که از کوی شما خاست
- ایکه از باغ رسالت چو تو شمشاد نخاست
- این بوی بهارست که از صحن چمن خاست
- گر نه مرغ چمن از همنفس خویش جداست
- دلبرا سنبل هندوی تودر تاب چراست
- کار ما بی قد زیبات نمی آید راست
- با منت کینه و با جمله صفاست
- با تو نقشی که در تصور ماست
- طائر طوریم و خاک آستانت طور ماست
- کفر سر زلف تو ایمان ماست
- عقل مرغی ز آشیانهی ماست
- کاف ونون جزوی از اوراق کتب خانه ماست
- ماییم آن گدای که سلطان گدای ماست
- جمشید بنده در دولتسرای ماست
- رنج از کسی بریم که دردش دوای ماست
- منزل پیر مغان کوی خرابات فناست
- گر از جور جانان ننالی رواست
- شامش از صبح فروزنده درآویخته است
- شوریدهئیست زلف تو کز بند جسته است
- روی زمین و خون دلم نم گرفته است
- هیچ میدانی چرا اشکم ز چشم افتاده است
- گرت چو مورچه گرد شکر برآمده است
- چو سرچشمهی چشم من دیده است
- مسیح روح را مریم حجابست
- دلا جان در ره جانان حجابست
- رخش با آب و آتش در نقابست
- یاران همه مخمور و قدح پر می نابست
- هنوزت نرگس اندر عین خوابست
- آنزمان مهر تو میجست که پیمان میبست
- رخسار تو شمع کایناتست
- ما هم از شب سایبان برآفتاب انداختست
- ایکه لبت آب شکر ریختست
- کارم از دست دل فرو بستست
- خطی کز تیره شب برخور نوشتست
- جان ما بر آتش و گیسوی جانان تافتست
- ایکه زلف سیهت برگل روی آشفتست
- جانم از غم بلب رسیدهی تست
- گر حرص زیردست و طمع زیر پای تست
- مگذر ز ما که خاطر ما در قفای تست
- دلبرا خورشیدتابان ذرهئی از روی تست
- پیش صاحبنظران ملک سلیمان بادست
- جانم از بادهی لعل تو خراب افتادست
- بستهی بند تو از هر دو جهان آزادست
- رمضان آمد و شد کار صراحی از دست
- بشکست دل تنگ من خسته کزین دست
- زلال مشربم از لفظ آبدار خودست
- چو طلعت تو مرا منتهای مقصودست
- هر که او دیدهی مردم کش مستت دیدست
- وه که از دست سر زلف سیاهت چه کشیدست
- چو از برگ گلش سنبل دمیدست
- گرهی زلف بهم بر زده کاین مشک تتارست
- شعاع چشمهی مهر از فروغ رخسارست
- به بوستان جمالت بهار بسیارست
- نعلم نگر نهاده برآتش که عنبرست
- سحر بگوش صبوحی کشان بادهپرست
- ای لبت بادهفروش و دل من بادهپرست
- ای لبت میگون و جانم می پرست
- گفتمش روی تو صد ره ز قمر خوبترست
- لب شیرین تو هر دم شکر انگیزترست
- بیمار چشم مست تو رنجور خوشترست
- در خنده آن عقیق شکرریز خوشترست
- زاهد مغرور اگر در کعبه باشد فاجرست
- فروغ عارض او یا سپیده سحرست
- این همه مستی ما مستی مستی دگرست
- جان هر زنده دلی زنده بجانی دگرست
- بوستان طلعتش را نوبهاری دیگرست
- آن نه رویست مگر فتنهی دور قمرست
- ز آتشکده و کعبه غرض سوز ونیازست
- از لعل آبدار تو نعلم برآتشست
- ترا که نرگس مخمور و زلف مهپوشست
- باغ و صحرا با سهی سروان نسرین برخوشست
- شکنج زلف سیاه تو بر سمن چو خوشست
- در شب زلف تو مهتابی خوشست
- رخ دلفروز تو ماهی خوشست
- بوقت صبح چو آن سرو سیمتن بنشست
- بیش ازین بی همدمی در خانه نتوانم نشست
- خطر بادیهی عشق تو بیش از پیشست
- بهار روی تو بازار مشتری بشکست
- ای بر عذار مهوشت آن زلف پرشکست
- ترا با ما اگر صلحست جنگست
- ابروی تو طاقست که پیوسته هلالست
- رخت خورشید را یات جمالست
- حسن تو نهایت جمالست
- خطت که کتابهی جمالست
- هرکه مجنون نیست از احوال لیلی غافلست
- این چنین صورت گر از آب و گلست
- ای من ز دو چشم نیم مستت مست
- ترا که موی میان هم وجود و هم عدمست
- دوش پیری ز خرابات برون آمد مست
- سحرگه ماه عقرب زلف من مست
- دیشب درآمد از درم آنماه چهره مست
- اگر چه بلبل طبعم هزار دستانست
- نظری کن اگرت خاطر درویشانست
- آن جوهر جانست که در گوهر کانست
- دلم با مردم چشمت چنانست
- مرا یاقوت او قوت روانست
- یاقوت روان بخش تو تا قوت روانست
- گفتم که چرا صورتت از دیده نهانست
- روز رخسار تو ماهی روشنست
- بوقت صبح می روشن آفتاب منست
- سحاب سیل فشان چشم رودبار منست
- گل بستان خرد لفظ دلارای منست
- زلف لیلی صفتت دام دل مجنونست
- آن ترک پریچهره مگر لعبت چینست
- آن حور ماه چهره که رضوان غلام اوست
- گر سردر آورد سرم آنجا که پای اوست
- من بقول دشمنان هرگز نگیرم ترک دوست
- عنبرست آن دام دل یا زلف عنبرسای دوست
- ای فدای قامتت هر سرو بستانی که هست
- ایکه از دفتر حسنت مه تابان بابیست
- از روضهی نعیم جمالش روایتیست
- ای پیک صبا حال پری چهرهی ما چیست
- ز زلفش نافهی تاتار تاریست
- برسر کوی عشق بازاریست
- ترا که طرهی مشکین و خط زنگاریست
- جان من جان مرا چون ضرر از بیماریست
- نفسی همدم ما باش که عالم نفسیست
- غرهی ما جز آن عارض شهرآرا نیست
- نشان بی نشانان بی نشانیست
- بتی که طره او مجمع پریشانیست
- زلف هندوی تو در تابست و ما را تاب نیست
- بدایت غم عشاق را نهایت نیست
- هیچ روئی نیست کز چرخ سیه رو زرد نیست
- کو دل که او بدام غمت پای بند نیست
- هیچکس نیست که منظور مرا ناظر نیست
- عشق سلطانیست کو را حاجت دستور نیست
- اینجا نماز زندهدلان جز نیاز نیست
- مرغ جانرا هر دو عالم آشیانی بیش نیست
- روضهی خلد برین بستانسرایی بیش نیست
- حذر کن ز یاری که یاریش نیست
- ورطهی پر خطر عشق ترا ساحل نیست
- آن نگینی که منش میطلبم با جم نیست
- اگر ترا غم امثال ما بود غم نیست
- اهل دل را از لب شیرین جانان چاره نیست
- کدام دل که گرفتار و پای بند تو نیست
- در سر زلف سیاه تو چه سوداست که نیست
- شمع ما مامول هر پروانه نیست
- شمع ما شمعیست کو منظور هر پروانه نیست
- گرچه کاری چو عشقبازی نیست
- مشنو که مرا با لب لعلت هوسی نیست
- هیچ دل نیست که میلش بدلارایی نیست
- بر سر کوی خرابات محبت کوئیست
- دیشب دلم ز ملک دو عالم خبر نداشت
- کاروان خیمه به صحرا زد و محمل بگذشت
- ای قمر تابی از بناگوشت
- لعل شیرین تو وصفش بر شکر باید نوشت
- منزل ار یار قرینست چه دوزخ چه بهشت
- ز کفر زلفت ایمان میتوان یافت
- هیچ داری خبر ای یار که آن یار برفت
- ترک من ترک من بی سر و پا کرد و برفت
- ابر نیسان باغ را در للی لالا گرفت
- سنبلش برگ ارغوان بگرفت
- بر مه از سنبل پر چین تو پر چین بگرفت
- چو آن فتنه از خواب سر بر گرفت
- سپیده دم که جهان بوی نوبهار گرفت
- دردا که یار در غم و دردم بماند و رفت
- نوبت زدند و مرغ سحر بانگ صبح گفت
- ای جان جهان جان وجهان برخی جانت
- بحز از کمر ندیدم سر موئی از میانت
- ز عشق غمزه و ابروی آن صنم پیوست
- خنک آن باد که باشد گذرش بر کویت
- برون ز جام دمادم مجوی این دم هیچ
- میانش موئی و شیرین دهان هیچ
- بنوش لعل مذاب از زمردین اقداح
- حیات بخش بود باده خاصه وقت صبوح
- ببوی زلف تو دادم دل شکسته بباد
- یاد باد آنکو مرا هرگز نگوید یاد باد
- پیه سوز چشم من سرشمع ایوان تو باد
- نسیم باد صبا جان من فدای تو باد
- تا دلم در خم آن زلف سمنسا افتاد
- چوعکس روی تو در ساغر شراب افتاد
- دلبرم را پر طوطی بر شکر خواهد فتاد
- گهی که شرح فراقت کنم بدیده سواد
- چون سنبل تو سلسله بر ارغوان نهاد
- بدان ورق که صبا در کف شکوفه نهاد
- یاد باد آنکه نیاورد ز من روزی یاد
- دل من زحمت جان برنتابد
- هندوئی را باغبان سوی گلستان میفرستد
- چون مرا دیده بر آن آتش رخسار افتد
- از باد صبا در سر زلفش چو خم افتد
- چون طره عنبر شکنش در شکن افتد
- هر کرا یار یار میافتد
- مه چنین دلستان نمیافتد
- لطافت دهنش در بیان نمیگنجد
- اگر آن ماه مهربان گردد
- ز جام عشق تو عقلم خراب میگردد
- چه بادست اینکه میآید که بوی یار ما دارد
- در راه قربت ما رهبان چه کار دارد
- با درد دردنوشان درمان چه کار دارد
- درد محبت درمان ندارد
- کسی کو دل بر جانان ندارد
- آن پریچهره که جور و ستم آئین دارد
- هر کو بصری دارد با او نظری دارد
- دل من باز هوای سر کوئی دارد
- کدام یار که ما را پیام یار آرد
- چون صبا نکهت آن زلف پریشان آرد
- خدنگ غمزهی جادو چو در کمان آرد
- نقاش که او صورت ارژنگ نگارد
- کاروان ختنی مشک ختا میآرد
- دل من جان ز غم عشق تو آسان نبرد
- قصه غصه فرهاد بشیرین که برد
- پیغام بلبلان بگلستان که میبرد
- توئی که لعل تو دست از عقیق کانی برد
- سپیدهدم که صبا دامن سمن بدرد
- تاجداری کند آنکس که ز سردر گذرد
- خنک آن باد که برخاک خراسان گذرد
- ترک من ترک من گرفت و خطا کرد
- چو شام شد بشبستان باید کرد
- به دشمنان گله از دوستان نشاید کرد
- ماه من دوش سر از جیب ملاحت برکرد
- جان توجه بروی مهوش کرد
- باز عزم شراب خواهم کرد
- مه را اگر از مشک ز ره پوش توان کرد
- بی لاله رخان روی بصحرا نتوان کرد
- پشت بر یار گمان ابرو ما نتوان کرد
- بر سر کوی تو اندیشهی جان نتوان کرد
- هر کو چو شمع ز آتش دل تاج سر نکرد
- سپیدهدم که صبا بر چمن گذر میکرد
- طوطی از پستهی تنگ تو شکر گرد آورد
- سوز غم تو آتشم از جان بر آورد
- من خاک آن بادم که او بوی دلارام آورد
- گل نهالی به بوستان آورد
- کس نیست که دست من غمخوار بگیرد
- چون خط تو گرد رخ گلرنگ بگیرد
- دلم دیده از دوستان برنگیرد
- دلم که حلقهی گیسوی یار میگیرد
- طوطی چو سخن گوئی پیش شکرت میرد
- مرغ در راه او پر اندازد
- چون طوطی خط تو پر بر شکر اندازد
- تا برآید نفس از عشق دمی باید زد
- وصل آن ترک ختا ملکت خاقان ارزد
- صحبت جان جهان جان و جهان میارزد
- حدیث آرزومندی جوابی هم نمیارزد
- بهار دهر بباد خزان نمیارزد
- همه گنج جهان ماری نیرزد
- دلا سود عالم زیانی نیرزد
- چو ترک مهوشم از خواب مست برخیزد
- آن فتنه چو برخیزد صد فتنه برانگیزد
- آنکو به شکر ریزی شور از شکر انگیزد
- کسی کزان سر زلف دو تا نمیترسد
- دلم از دست بشد تا بسر او چه رسد
- این ترک زنگاری کمان از خیل خاقان میرسد
- خطی که بر سمن آن گلعذار بنویسد
- گر سر صحبت این بی سر و پایت باشد
- درد غم عشق را طبیب نباشد
- شام شکستگان را هرگز سحر نباشد
- روی نکو بی وجود ناز نباشد
- مردان این قدم را باید که سر نباشد
- کی طرف گلستان چو سر کوی تو باشد
- ز حال بیخبرانت خبر نمیباشد
- تا چین آن دو زلف سمنسا پدید شد
- مرا ای بخت یاری کن چو یار از دست بیرون شد
- دامن گل نبرد هر که ز خار اندیشد
- هر که او را قدمی هست ز سر نندیشد
- اسیر قید محبت ز جان نیندیشد
- گر دلم روز وداع از پی محمل میشد
- ایکه از شرمت خوی از رخسارهی خور میچکد
- یارش نتوان گفت که از یار بنالد
- نی ز دود دل پرآتش ما مینالد
- لب چو بگشود ز تنگ شکرم یاد آمد
- ماه فرو رفت و آفتاب برآمد
- خسرو انجم بگه بام برآمد
- وقت صبوح آن زمان که ماه برآمد
- از صومعه پیری بخرابات درآمد
- شکر تنگ تو تنگ شکر آمد
- مراد بین که به پیش مرید باز آمد
- یار ثابت قدم اینک ز سفر باز آمد
- بنگر ای شمع که پروانه دگر باز آمد
- عید آمد و آنماه دلافروز نیامد
- سریست مرا با تو که اغیار نداند
- کس حال من سوخته جز شمع نداند
- عجب دارم گر او حالم نداند
- حدیث جان بجز جانان نداند
- که میرود که پیامم به شهریار رساند
- درد من دلخسته بدرمان که رساند
- گویند که صبرآتش عشقت بنشاند
- ماجرایی که دل سوخته میپوشاند
- دل بدست یار و غم در دل بماند
- ما برکنار و با تو کمر در میان بماند
- حدیث عشق ز ما یادگار خواهد ماند
- هر که را سکه درستست بزر باز نماند
- گل اندامی که گلگون میدواند
- اگر ز پیش برانی مرا که برخواند
- آن خط شب مثال که بر خور نوشتهاند
- رنج ما بردیم و گنج ارباب دولت بردهاند
- خورشید را ز مشک زره پوش کردهاند
- شام خون آشام گیسو را اگر چین کردهاند
- زندهاند آنها که پیش چشم خوبان مردهاند
- خورشید را به سایهی شب در نشاندهاند
- این دلبران که پرده برخ در کشیدهاند
- زهی زلفت گرهگیری پر از بند
- ای ساربان به قتل ضعیفان کمر مبند
- عاقل ندهد عاشق دلسوخته را پند
- همرهان رفتند و ما را در سفر بگذاشتند
- دل مجروح مرا آگهی از جان دادند
- دوش چون در شکن طرهی شب چین دادند
- این چه نامهست که از کشور یار آوردند
- خیمهی نوروز بر صحرا زدند
- ز چشم مست تو آنها که آگهی دارند
- ساقیان آبم بجام لعل شکر خا برند
- مرغان این چمن همه بی بال و بی پرند
- چون ترک من سپاه حبش برختن زند
- هم عفی الله نی که ما را مرحبایی میزند
- تا درد نیابند دوا را نشناسند
- ساقیا می زین فزونتر کن که میخواران بسند
- چون خط سبز تو بر آفتاب بنویسند
- هر نسخه که در وصف خط یار نویسند
- میکشندم بخرابات و در آن میکوشند
- در آن مجلس که جام عشق نوشند
- کسی که پشت بر آن روی چون نگار کند
- نور رویت تاب در شمع شبستان افکند
- ترکم از غمزه چو ناوک بکمان در فکند
- آنکه هرگز نظری با من شیدا نکند
- هیچکس نیست که وصل تو تمنا نکند
- جان وطن بر در جانان چه کند گر نکند
- گمان مبر که دلم میل دوستان نکند
- سنبلش غارت ایمان نکند چون نکند
- چنانکه صید دل آن چشم آهوانه کند
- چون سایبان آفتاب از مشک تاتاری کند
- ماه من مشک سیه در دامن گل میکند
- گمان مبر که در آفاق اهل حسن کمند
- سوی دیرم نگذارند که غیرم دانند
- طرههای تو کمند افکن طرارانند
- مستم آنجا مبر ای یار که سرمستانند
- چه کسانند که در قصد دل ریش کسانند
- صوفی اگرش بادهی صافی نچشانند
- چو مطربان سحر چنگ در رباب زنند
- ساقیان چون دم از شراب زنند
- چو مطربان سحر آهنگ زیر و بام کنند
- پای کوبان در سراندازی چو سربازی کنند
- پری رخان که برخ رشک لعبت چینند
- اهل دل پیش تو مردن ز خدا میخواهند
- عاقلان کی دل بدست زلف دلداران دهند
- اهل تحقیق چو در کوی خرابات آیند
- بنشین تا نفسی آتش ما بنشیند
- تنم تنها نمیخواهد که در کاشانه بنشیند
- به آب گل رخ آن گلعذار میشویند
- دیگرانرا عیش و شادی گر چه در صحرا بود
- آن رفت که میل دل من سوی شما بود
- گردون کنایتی ز سر بام ما بود
- یاد باد آن شب که دلبر مست و دل در دست بود
- مرا ز مهر رخت کی ملال خواهد بود
- اگر دو چشم تو مست مدام خواهد بود
- تا ترا برگ ما نخواهد بود
- ترک من گوئی که بازش خاطر نخجیر بود
- دوشم بشمع روی چو ماهت نیاز بود
- یاد باد آن شب که در مجلس خروش چنگ بود
- دوشم وطن بجز در دیر مغان نبود
- بی گلبن وصلت بگلستان نتوان بود
- دیشب همه منزل من کوی مغان بود
- بی رخ حور بجنت نفسی نتوان بود
- آن زمان کز من دلسوخته آثار نبود
- آندم که نه شمع و نه لگن بود
- وفات به بود آنرا که در وفای تو نبود
- مشنو که چراغ دل من روی تو نبود
- دوش کز طوفان اشکم آب دریا رفته بود
- شبی با یار در خلوت مرا عیشی نهانی بود
- مرا وقتی نگاری خرگهی بود
- راستی را در سپاهان خوش بود آواز رود
- نقش رویت بچه رو از دل پر خون برود
- ترک تیرانداز من کز پیش لشکر میرود
- تشنهی غنچه سیراب ترا آب چه سود
- باش تا روی تو خورشید جهانتاب شود
- ایکه هر دم عنبرت بر نسترن چنبر شود
- هر کو نظر کند بتو صاحبنظر شود
- بیا که بی سر زلفت مرا بسر نشود
- گر مرا بخت درین واقعه یاور نشود
- گرمی خسرو و شیرین بشکر کم نشود
- عجب از قافله دارم که بدر مینشود
- زهی لعل تو در درج منضود
- مهرهی مهر چو از حقه مینا بنمود
- چشمت دل پر ز تاب خواهد
- دلم بی وصل جانان جان نخواهد
- جان بر افشان اگرت صحبت جانان باید
- هرکه با نرگس سرمست تو در کار آید
- سحر چو بوی گل از طرف مرغزار برآید
- پیداست که از دود دم ما چه برآید
- بسالی کی چنان ماهی برآید
- گوئی بت من چون ز شبستان بدر آید
- به خشم رفتهی ما گر به صلح باز آید
- بلبل دلشده از گل به چه رو باز آید
- عشقست که چون پرده ز رخ باز گشاید
- چون برقع شبرنگ ز عارض بگشاید
- نسیم باد صبا چون ز بوستان آید
- یا رب این هدهد میمون ز کجا میآید
- گلی به رنگ تو از غنچه بر نمیآید
- این چه بادست که از سوی چمن میآید
- کدام دل که ز دوری به جان نمیآید
- مرا دلیست که تا جان برون نمیآید
- نالهئی کان ز دل چنگ برون میآید
- کسی را از تو کامی برنیاید
- مهی چون او به ماهی برنیاید
- در پای تو هرکس که سر انداز نیاید
- جز ناله کسی مونس و دمساز نیاید
- به مهر روی تو در آفتاب نتوان دید
- وهم بسی رفت و مکانش ندید
- صبح چون گلشن جمال تو دید
- جادوئی چون نرگس مستت به بیماری که دید
- مستم ز در خانهی خمار برآرید
- سبزه پیرامن سرچشمهی نوشش نگرید
- آخر از سوز دل شبهای من یاد آورید
- دوش چون موکب سلطان خیالش برسید
- حدیث شمع از پروانه پرسید
- سخن یار ز اغیار بباید پوشید
- همچو شمعم بشبستان حرم یاد کنید
- آن شکر لب که نباتش ز شکر میروید
- کیست که با من حدیث یار بگوید
- ز شهریار که آید که حال یار بگوید
- مرغ جم باز حدیثی ز سبا میگوید
- دست گیرید و بدستم می گلفام دهید
- ای پرده سرایان که درین پرده سرایید
- خدا را از سر زاری بگوئید
- ای پیر مغان شربتم از درد مغان آر
- زهی تاری ز زلفت مشگ تاتار
- مسیح وقتی ازین خسته دم دریغ مدار
- ایا صبا گرت افتد بکوی دوست گذار
- برو ای خواجه و شه را بگدا باز گذار
- طره بفشان و مرا بیش پریشان مگذار
- بجز نسیم که یابد نصیبی از گلزار
- چو هست قرب حقیقی چه غم ز بعد مزار
- ماه یا جنتست یا رخسار
- ای نغمهی خوشت دم داود را شعار
- سبحان من یسبحه الرمل فی القفار
- قلم گرفتم و میخواستم که بر طومار
- منم ز مهر رخت روی کرده در دیوار
- ای خوش وصل یار و فصل بهار
- حبذا پای گل و صبحدم و فصل بهار
- ماییم و عشق و کنج خرابات و روی یار
- آشنای تو ز بیگانه و خویشش چه خبر
- ما را ز پردهی تو دل از پرده شد بدر
- ای دل ار سودای جانان داری از جان درگذر
- شمسهی چین را طلوع ازطرف بغتاقش نگر
- ای تتق بسته از تیره شب برقمر
- بوستان جنتست و سروم حور
- زهی طناب سراپردهی تو گیسوی حور
- گر یار یار باشدت ای یار غم مخور
- دوری از ما مکن ای چشم بد از روی تو دور
- برافکن سایبان ظلمت از نور
- بیار باده که شب ظلمتست و شاهد نور
- پندم به چه عقل میدهد پیر
- معلوم نگردد سخن عشق بتقریر
- فتادهام من دیوانه در غم تو اسیر
- برگیر دل ز ملک جهان و جهان بگیر
- با عقیق لب او لعل بدخشان کم گیر
- بیدلی گردل ز دلبر برنگیرد گومگیر
- ترک عالم گیر و عالم را مسخر کرده گیر
- دامن خرگه برافکن ای بت کشمیر
- کار من شکسته بسامان رسید باز
- ای دل ار صحبت جانان طلبی جان درباز
- بستیم دل در آن سر زلف دراز باز
- چون کوتهست دستم از آن گیسوی دراز
- خادمهی عود سوز مطربهی عود ساز
- ای شده بر مه ز شبه مهره ساز
- پیش عاقل نیاز چیست نماز
- کجا بود من مدهوش را حضور نماز
- بنده محمودست و سلطان در ره معنی ایاز
- روز عیش و طرب و عید صیامست امروز
- این غزل یک دو نوبت از سرسوز
- در جهان قصه حسن تو نشد فاش هنوز
- برگ نسرین ترا بی خار مییابم هنوز
- نشست شمع سحر ای چراغ مجلسیان خیز
- بگشا بشکر خنده لب لعل شکرریز
- ای دلم را شکر جانپرورت چون جان عزیز
- ز لعل عیسویان قصه مسیحا پرس
- معنی این صورت از صورتگران چین بپرس
- ای مرغ خوشنوا چه فرو بستهئی نفس
- نه مرا بر سر کوی تو بجز سایه جلیس
- به فلک میرسد خروش خروس
- الوداع ای دلبر نامهربان بدرود باش
- کارم از بی سیمی ار چون زر نباشد گومباش
- یار ما را گر غمی از یار نبود گو مباش
- زهی مستی من ز بادام مستش
- مستم ز دو چشم نیمه مستش
- مبرید نام عنبر بر زلف چون کمندش
- رخت شمع شبستان مینهندش
- سرو را پای به گل میرود از رفتارش
- رقیب اگر بجفا باز داردم ز درش
- گلزار جنتست رخ حور پیکرش
- آن ماه بین که فتنه شود مهر انورش
- هر دل غمزده کان غمزه بود غمازش
- رقم ز غالیه بر طرف لاله زار مکش
- گر چه تنگست دلم چون دهن خندانش
- آه از آن یار که نبود خبر از یارانش
- اگر او سخن نگوید سخنست در دهانش
- دگر وجود ندارد لطیفهئی ز دهانش
- بیرون ز کمر هیچ ندیدم ز میانش
- آنکه جز نام نیابند نشان از دهنش
- حسد از هیچ ندارم مگر از پیرهنش
- ترک خنجرکش لشکرشکن ترلک پوش
- ای شب زلفت غالیه سا وی مه رویت غالیه پوش
- ای شبت غالیه آسا و مهت غالیه پوش
- ای دو چشم خوش پر خواب تو درخوابی خوش
- ای حلقه زده افعی مشکین تو بر دوش
- سخنی گفتم و صد قول خطا کردم گوش
- چو جام لعل تو نوشم کجا بماند هوش
- ای دل مکن انکار و از این کار میندیش
- پرده از رخ بفکن ای خود پردهی رخسار خویش
- آورده ایم روی بسوی دیار خویش
- به شهریار بگوئید حال این درویش
- به بزمگاه صبوحی کنون بمجلس خاص
- بده آن راح روان بخش که در مجلس خاص
- بسوز سینه رسند اهل دل بذوق سماع
- بیار باده که وقت گلست و موسم باغ
- چون آتش خور شعله زد از شیشه شفاف
- شمیم باغ بهشتست با نسیم عراق
- ای برده عارضت به لطافت ز مه سبق
- چو حرفی بخوانی ز طومار عشق
- طفل بود در نظر پیر عشق
- باز برافراختیم رایت سلطان عشق
- سری بالعیس اصحابی ولی فی العیس معشوق
- ای سرو خرامندهی بستان حقایق
- نکهت روضهی خلدست که میبیزد مشک
- وه چه شیرینست لعلش اندرو پنهان نمک
- دیدم از دور بتی کاکلکش مشکینک
- ای روان از شکر تنگ تو شکر تنگ تنگ
- نیستی آنکه زنی شیشهی هستی برسنگ
- چو هیچگونه ندارم بحضرت تو مجال
- یکدم ز قال بگذر اگر واقفی ز حال
- گشت معلوم کنون قیمت ایام وصال
- سبحان من تقدس بالعز و الجلال
- زهی ز بادهی لعلت در آتش آب زلال
- ای سواد خط توشرح مصابیح جمال
- زهی گرفته خور از طلعت تو فال جمال
- زهی زلفت شکسته نرخ سنبل
- شب رحیل ز افغان خستگان مراحل
- ای دل من بسته در آن زنجیر سمنسا دل
- دلم مرید مرادست و دیده رهبر دل
- ای ماه تو مهر انور دل
- دلم ربودی و رفتی ولی نمیروی از دل
- ای غم عشق تو آتش زده در خرمن دل
- رحمتی گر نکند بر دلم آن سنگین دل
- مرا که راه نماید کنون به خانهی دل
- گر گنج طلب داری از مار مترس ای دل
- مقاربت نشود مرتفع ببعد منازل
- ای کرده تیره شب را بر آفتاب منزل
- هرگه که ز خرگه بچمن بار دهد گل
- باغبان گو برو باد مپیما کز گل
- خوشا با دوستان در بوستان گل
- مرا که نیست بخاک درت امید وصول
- یا مسرع الشمال اذا تحصل الوصول
- سپیده دم که برآمد خروش بانگ رحیل
- نوبتی صبح برآمد ببام
- برآمد بانگ مرغ و نوبت بام
- آفتابست یا ستارهی بام
- تبت یا ذا الجلال و الا کرام
- خوشا به مجلس شوریدگان درد آشام
- مگر که صبح من امشب اسیر گشت بشام
- عارض ترکان نگر در چین جعد مشک فام
- حن فی روض الهوی قلبی کماناح الحمام
- گر چه من آب رخ از خاک درت یافتهام
- من ز دست دیده و دل در بلا افتادهام
- سلامی به جانان فرستادهام
- گر نگویم دوستی از دوستانت بودهام
- هیچ میدانی که دیشب در غمش چون بودهام
- چو نام تو در نامهئی دیدهام
- هردم آرد باد صبح از روضهی رضوان پیام
- چشم پرخواب گشودی و ببستی خوابم
- دل گل زنده گردد از دم خم
- ای تنم کرده ز غم موئی و در مو زده خم
- چو چشم مست تو می پرستم
- ز لعلم ساغری در ده که چون چشم تو سرمستم
- من از آن لحظه که در چشم تو دیدم مستم
- امروز که من عاشق و دیوانه و مستم
- تخفیف کن از دور من این باده که مستم
- رند و دردی کش و مستم چه توان کرد چو هستم
- روزگاری روی در روی نگاری داشتم
- صبحدم دل را مقیم خلوت جان یافتم
- بدانکه بوی تو آورد صبحدم بادم
- در چمن دوش ببوی تو گذر میکردم
- میگذشتی و من از دور نظر میکردم
- عشق آن بت ساکن میخانه میگرداندم
- گر میکشندم ور میکشندم
- وقتست کز ورای سراپردهی عدم
- با روی چون گلنارش از برگ سمن باز آمدم
- رخشندهتر از مهر رخش ماه ندیدم
- نکنم حدیث شکر چو لبت گزیدم
- روزی به سر کوی خرابات رسیدم
- نشان روی تو جستم به هر کجا که رسیدم
- بلبلان که رساند نسیم باغ ارم
- ایدل ار خواهی به دولتخانهی جانت برم
- دوش میآید نگار بربرم
- چو برکشی علم قربت از حریم حرم
- بزن بنوک خدنگم که پیش دست تو میرم
- اشکست که میگردد در کوی تو همرازم
- بیا که هندوی گیسوی دلستان تو باشم
- ای روی تو چشمهی خور چشم
- ای لاله برگ خویش نظرت گلستان چشم
- تا چند به شادی می غمهای تو نوشم
- میدرم جامه و از مدعیان میپوشم
- ترا که گنج گشودی ز زخم مار چه غم
- من بار هجر میکشم و ناقه محملم
- آید ز نی حدیثی هر دم بگوش جانم
- من آن مرغ همایونم که باز چتر سلطانم
- من همان به که بسوزم ز غم و دم نزنم
- گر من خمار خود ز لب یار بشکنم
- ز روی خوب تو گفتم که پرده برفکنم
- نیست بی روی تو میل گل و برگ سمنم
- مدام آن نرگس سرمست را در خواب میبینم
- گلی به رنگ تو در بوستان نمیبینم
- آن ماه پری رخ را در خانه نمیبینم
- خرم آنروز که از خطهی کرمان بروم
- من بیدل نگر از صحبت جانان محروم
- این چه بادست کزو بوی شما میشنوم
- این چه بویست که از باد صبا میشنوم
- حکایت رخت از آفتاب میشنوم
- نسیم زلف تو از نوبهار میشنوم
- مدتی شد که درین شهر گرفتار توایم
- با لعل او ز جوهر جان در گذشتهایم
- ما حاصل از جهان غم دلبر گرفتهایم
- ما قدح کشتی و دل را همچو دریا کردهایم
- چون ما بکفر زلف تو اقرار کردهایم
- به گدایی به سر کوی شما آمدهایم
- باز هشیار برون رفته و مست آمدهایم
- ما بدرگاه تو از کوی نیاز آمدهایم
- ما به نظارهی رویت بجهان آمدهایم
- کشتی ما کو که ما زورق درآب افکندهایم
- اشارت کرده بودی تا بیایم
- ما ز رخ کار خویش پرده بر انداختیم
- ما دلی ایثار او کردیم و جانی یافتیم
- مردیم در خمار و شرابی نیافتیم
- آنکه لعلش عین آب زندگانی یافتیم
- ما نوای خویش را در بینوایی یافتیم
- دو جان وقف حریم حرم او کردیم
- اهل دل را خبر از عالم جان آوردیم
- دل به دست غم سودای تو دادیم و شدیم
- گر شدیم از کویت ای ترک ختا باز آمدیم
- باز چون بلبل بصد دستان ببستان آمدیم
- شمع بنشست ز باد سحری خیز ندیم
- نسیم باد بهاری وزید خیز ندیم
- ما سر بنهادیم و به سامان نرسیدیم
- از عمر چو این یک دو نفس بیش نداریم
- داریم دلی پر غم و غمخوار نداریم
- ما مست می لعل روان پرور یاریم
- اکنون که از بهشت نشان میدهد نسیم
- کی آمدی ز تتار ای صبای مشک نسیم
- ما جرعه چشانیم ولی خضر و شانیم
- خیزید ای میخوارگان تا خیمه بر گردون زنیم
- خیز تا برگ صبوحی بچمن ساز کنیم
- خیز تا باده در پیاله کنیم
- نشان دل بی نشان از که جویم
- دلدادهایم وز پی دلدار میرویم
- درد دل خویش با که گویم
- ز باد نکهت دو تات میجوئیم
- ای بت یاقوت لب وی مه نامهربان
- ای رخت شمع بت پرستان شمع برون بر از شبستان
- ای رخ تو قبلهی خورشید پرستان
- چه خوشست باده خوردن به صبوح در گلستان
- ای چشم تو بند مستان
- ببوستان می گل بوی لاله گون مستان
- نرگس مستت فتنهی مستان
- ای بوستان عارض تو گلستان جان
- ای لب و گفتار تو کام دل و قوت جان
- ای چشم می پرستت آشوب چشم بندان
- ای می لعل تو کام رندان
- به من رسید نوید وصال دلداران
- چو چشم خفته بگشودی ببستی خواب بیداران
- ای غمزهی جادویت افسونگر بیماران
- تا چند دم از گل زنی ای باد بهاران
- چه خوش باشد میان لاله زاران
- ای نسیم سحری بوی بهارم برسان
- ای صبا غلغل بلبل بگلستان برسان
- یا رب ز باغ وصل نسیمی بمن رسان
- در تابم از دو هندوی آتش پرستشان
- خوشا چشمی که بیند روی ترکان
- خوشا صبح و صبوحی با همالان
- ای کفر سر زلف تو غارتگر ایمان
- دلا از جان زبان درکش که جانان
- زهی روی تو صبح شب نشینان
- ای زلف تو زنجیر دل حلقه ربایان
- سخن عشق نشاید بر هر کس گفتن
- نه درد عشق مییارم نهفتن
- نی نگر با اهل دل هر دم بمعنی در سخن
- دوش چون از لعل میگون تو میگفتم سخن
- هندوی آن کاکل ترکانه میباید شدن
- بسی خون جگر دارد سر زلف تو در گردن
- بر اشکم کهربا آبیست روشن
- ترا که گفت که قصد دل شکستهی ما کن
- ای خواجه مرا با می و میخانه رها کن
- وقت صبوح شد بشبستان شتاب کن
- ای صبا احوال دل با آن صنم تقریر کن
- خویش را در کوی بیخویشی فکن
- امشب ای یار قصد خواب مکن
- جان بده یا دگر اندیشهی جانانه مکن
- ای باد سحرگاهی زینجا گذری کن
- بلبل خوش سرای شد مطرب مجلس چمن
- بوقت صبح ندانم چه شد که مرغ چمن
- هر کس که برگرفت دل از جان چنانکه من
- گهیکه جان رود از چشم ناتوان بیرون
- ای سر زلف تو لیلی و جهانی مجنون
- به عقل کی متصور شود فنون جنون
- زبان خامه نتواند حدیث دل بیان کردن
- سنبل سیه بر سمن مزن
- خط زنگاری نگر از سبزه بر گرد سمن
- ای ز سنبل بسته شادروان مشکین بر سمن
- خیز و در بحر عدم غوطه خور و ما را بین
- هر زمان آهنگ بیزاریش بین
- زهی خطی به خطا برده سوی خطهی چین
- ای شام زلفت بتخانهی چین
- تحیتی چو هوای ریاض خلد برین
- آن لب شیرین همچون جان شیرین
- کیست که گوید ببارگاه سلاطین
- هرکه شد با ساکنان عالم علوی قرین
- نسیم صبح کز بویش مشام جان شود مشکین
- سرو را گل یار نبود گر بود نبود چنین
- صید شیران میکند آهوی روبه باز او
- ترک من خاقان نگر در حلقه عشاق او
- آب آتش میرود زان لعل آتش فام او
- خوشا کشته برطرف میدان او
- به آفتاب جهانتاب سایه پرور تو
- ایکه چو موی شد تنم در هوس میان تو
- ای هیچ در میان نه ز موی میان تو
- برو ای باد بدانسوی که من دانم و تو
- ای شب قدر بیدلان طرهی دلربای تو
- ای چراغ دیدهی جان روی تو
- ای طبیب دل ریش از سر بیمار مرو
- صبحست ساقیا می چون آفتاب کو
- دوش میکردم سوال از جان که آن جانانه کو
- مرا ز هجر تو امید زندگانی کو
- که بر ز سرو روان تو خورد راست بگو
- ای صبا حال جگر گوشهی ما چیست بگو
- نفحهی گلشن عشق از نفس ما بشنو
- آن عید نیکوان بدر آمد بعیدگاه
- ای سنبلهی زلف تو خرمن زده بر ماه
- ای روانم بلب لعل تو آورده پناه
- مه بی مهر من ز شعر سیاه
- روی این چرخ سیه روی ستمکاره سیاه
- ای دلم جان و جهان در راه جانان باخته
- ای حبش بر چین و چین در زنگبار انداخته
- قدحی ده ای برآتش تتقی ز آب بسته
- ای از شب قمرسا بر مه نقاب بسته
- ای چیده سنبل تر در باغ دسته بسته
- ای سنبل تازه دسته بسته
- خسرو گل بین دگر ملک سکندر یافته
- ای سر زلف تو درحلقه و تاب افتاده
- ای ملک دلم خراب کرده
- تخت خیری بین دگر بر تختهی خارا زده
- ای لبت خنده بر شراب زده
- ای خوشا مست و خراب اندر خرابات آمده
- آن ترک بلغاری نگر با چشم خونخوار آمده
- چون سنبلت که دید سیاهی سر آمده
- ای پسر دامن اهل قدم از دست مده
- بی تو مرا پر آب دیده
- زهی روی دل افروزت چراغ و چشم هر دیده
- زهی ربوده خیال تو خوابم از دیده
- زهی جمال تو خورشید مشرق دیده
- بساز چارهی این دردمند بیچاره
- برآمد ماهم از میدان سواره
- ترک من هر لحظه گیرد با من از سر خرخشه
- پری رخا منه از دست یکزمان شیشه
- ای از گل رخسار تو خون در دل لاله
- ای خوشه چین سنبل پرچینت سنبله
- دی آن بت کافر بچه با چنگ و چغانه
- پرواز کن ای مرغ و بگلزار فرود آی
- باز هر چند که در دست شهان دارد جای
- از برای دلم ای مطربهی پردهسرای
- مهست یا رخ آن آفتاب مهر افزای
- پرده ابر سیاه از مه تابان بگشای
- ای روضهی رضوان ز سر کوی تو بابی
- ز زلف و روی تو خواهم شبی و مهتابی
- بیار ای لعبت ساقی شرابی
- زهی اشکم ز شوق لعل میگون تو عنابی
- دلا تا طلعت سلمی نیابی
- خود پرستی مکن ار زانکه خدا میطلبی
- ترک صورت کن اگر عالم معنی طلبی
- در باغ چون بالای تو سروی ندیدم راستی
- یا من قریرة مقلتی لقیاک غایة منیتی
- چو دستان برکشد مرغ صراحی
- ز رارض دار سعدی یا بارق الغوادی
- چه جرم رفت که رفتی و ترک ما کردی
- گفتمش از چه دلم بردی و خونم خوردی
- چه کردهام که بیکبارم از نظر بفکندی
- کجا باز آید آن مرغی که با من همقفس بودی
- یاد باد آنکه دلم را مدد جان بودی
- گر آن مه در نظر بودی چه بودی
- ای شمع چگل دوش در ایوان که بودی
- هیچ شکر چو آن دهان دیدی
- چه خوش باشد دمی با دوستداری
- تو آن ماه زهره جبینی و آن سرو لاله عذاری
- یا باری البرایا یا زاری الذراری
- آب رخ ما بری و باد شماری
- ای دلم بسته ز زلف سیهت زناری
- ای نفس مشک بیز باد بهاری
- بخوبی چو یار من نباشد یاری
- ای مهر ماه روی ترا زهره مشتری
- ای که بر دیدهی صاحبنظران میگذری
- گل سوری دگر بجلوه گری
- چو چشم مست تو با خواب میکند بازی
- میا در قلب عشق ایدل که بازی نیست جانبازی
- گرفتمت که بگیرم عنان مرکب تازی
- سحر چون باد عیسی دم کند با روح دمسازی
- اگر تو عشق نبازی بعمر خویش چه نازی
- صبح وصل از افق مهر بر آید روزی
- ای آفتاب رویت در اوج دلفروزی
- در دلم بود کزین پس ندهم دل بکسی
- تو چون قربان نمیگردی کجا همکیش ما باشی
- گر بفریب میکشی ور بعتاب میکشی
- یا حادیالنیاق قد ذبت فیالفراق
- شبست و خلوت و مهتاب و ساغر ای بت ساقی
- تشنهام تا بکی آخر بده آبی ساقی
- تبسمت الزهر والمزن باک
- دلکم برد بغارت ز برم دلبرکی
- چون نیست ما را با او وصالی
- دوش بر طرف چمن گلبانگ میزد بلبلی
- خوشا شراب محبت ز ساغر ازلی
- راه بی پایان عشقت را نیابم منزلی
- یا من الیک میلی قف ساعة قبیلی
- یا ملولا عن سلامی انت فیالدنیا مرامی
- گر آفتاب نباشد تو ماه چهره تمامی
- کس به نیکی نبرد نام من از بدنامی
- ای رفته پیش چشمهی نوش تو آب می
- ای مقیمان درت را عالمی در هر دمی
- روی تو گر بدیدمی جان بتو بر فشاندمی
- حریفان مست و مدهوشند و شادروان خراب از می
- بادهی گلگون مرا و طلعت سلمی
- ای از حیای لعل لبت آب گشته می
- ز تو با بتو راز گویم بزبان بیزبانی
- خرامنده سروی به رخ گلستانی
- چون نداری جان معنی معنی جانرا چه دانی
- ایا صبا خبری کن مرا از آن که تو دانی
- برو ای باد بهاری بدیاری که تو دانی
- کامت اینست که هر لحظه ز پیشم رانی
- به سر ماه فکنده طیلسانی
- دلا بر عالم جان زن علم زین دیر جسمانی
- دی سیر برآمد دلم از روز جوانی
- گهم رانی و گه دشنام خوانی
- چگونه سرو روان گویمت که عین روانی
- سقی الله ایام وصل الغوانی
- اروض الخلدام مغنی الغوانی
- بدینسان که از ما جهانی جهانی
- نه آخر تو آنی که ما را زیانی
- مگر بدیده مجنون نظر کنی ورنی
- در باز جان گر آرزوی جان طلب کنی
- ای دل اگر دیو نی ملک سلیمان چکنی
- شاید آنزلف شکن بر شکن ار میشکنی
- نه عهد کردهئی آخر که قصد ما نکنی
- مهر سلمی ورزی و دعوی سلمانی کنی
- ای لاله زار آتش روی تو آب روی
- مستی ز چشم دلکش میگون یار جوی
- ای صبا با بلبل خوشگوی گوی
- جان پرورم گهی که تو جانان من شوی
- ایکه گوئی کز چه رو سر گشته میکردی چو گوی
- چون نی سر گشتهی چوگان چو گوی
- ای سبزه دمانیده بگرد قمر از موی
- ای میان تو چو یک موی و دهان یکسر موی
- ای پیک عاشقان اگر از حالم آگهی
- ای آینه قدرت بیچون الهی
- گر تو شیرین شکر لب بشکر خنده در آئی
- چون پیکر مطبوعت در معنی زیبایی
- خوشا وقتی که از بستانسرایی
- ای سر زلف ترا پیشه سمن فرسایی
- گفتا تو از کجایی کاشفته مینمایی
- ایکه عنبر ز سر زلف تو دارد بوئی
- برخیز که بنشیند فریاد ز هر سوئی
- ای ترک پریچهره بدین سلسله موئی
- من کیم زاری نزار افتادهئی
- از مشک سوده دام بر آتش نهادهئی
- گرد ماه از مشک چنبر کردهئی
- از لب شیرین چون شکر نبات آوردهئی
- این چه بویست ای صبا از مرغزار آوردهئی
- دیشب ای باد صبا گوئی که جایی بودهئی
- آتش اندر آب هرگز دیدهئی
- دوش پیری یافتم در گوشهی میخانهئی