خواجوی کرمانی (غزلیات)/صحبت جان جهان جان و جهان میارزد
ظاهر
صحبت جان جهان جان و جهان میارزد | لعل جان پرور او جوهر جان میارزد | |||||
گوشهی دیر مغان گیر که در مذهب عشق | کنج میخانه طربخانهی خان میارزد | |||||
با چنان نادرهی دور زمان می خوردن | یک زمان حاصل دوران زمان میارزد | |||||
شاید ار ملک جهان در طلبش در بازی | که دمی صحبت او ملک جهان میارزد | |||||
برلب آب روان تشنه چرا باید بود | ساقی آن آب روان کو که روان میارزد | |||||
با جمالت بتماشای چمن حاجت نیست | که گل روی تو صد لاله ستان میارزد | |||||
سر کوی تو که از روضهی رضوان بابیست | پیش صاحبنظران باغ جنان میارزد | |||||
هر که را هیچ بدستست نمیارزد هیچ | که همانش که بود خواجه همان میارزد | |||||
پیش خواجو قدحی باده به از ملکت کی | زانکه لعلیست که صد تاج کیان میارزد |