خواجوی کرمانی (غزلیات)/ای غم عشق تو آتش زده در خرمن دل
ظاهر
ای غم عشق تو آتش زده در خرمن دل | وآتش هجر جگر سوز تو دود افکن دل | |||||
چشمهی نوش گهر پوش لبت چشمهی جان | حلقهی زلف شکن بر شکنت معدن دل | |||||
گر کنی قصد دلم دست من و دامن تو | ور کند ترک تو دل دست من و دامن دل | |||||
جانم از دست دل ار غرقهی خون جگرست | خون جان من دلسوخته در گردن دل | |||||
پرتو روی تو شد شمع شبستان دلم | تا شبستان سر زلف تو شد مسکن دل | |||||
بده آن آب چو آتش که بجوش آمده است | ز آتش روی دل افروز تو خون در تن دل | |||||
چاره با ناوک چشمت سپر انداختنست | ورنه تیر مژهات بگذرد از جوشن دل | |||||
دل شیدا همه پیرامن سودا گردد | و اهل دلرا غم سودای تو پیرامن دل | |||||
آتشی در دل خواجوست که از شعلهی اوست | دود آهی که برون میرود از روزن دل |