خواجوی کرمانی (غزلیات)/بادهی گلگون مرا و طلعت سلمی
ظاهر
بادهی گلگون مرا و طلعت سلمی | شربت کوثر ترا و جنت اعلی | |||||
صحبت شیرین طلب نه حشمت خسرو | مهر نگارین گزین نه ملکت کسری | |||||
دیو بود طالب نگین سلیمان | طفل بود در هوای صورت مانی | |||||
چند کنی دعوتم بتقوی و توبه | خیز که ما کردهایم توبه ز تقوی | |||||
از سرمستی کشیدهایم چو مجنون | رشتهی جان در طناب خیمهی لیلی | |||||
زلف کژش بین فتاده بر رخ زیبا | راست چو ثعبان نهاده در کف موسی | |||||
عقل تصور نمیکند که توان دید | صورت خوبش مگر بدیده معنی | |||||
موسی جان بر فراز طور محبت | دیده ز رویش فروغ نور تجلی | |||||
بوی عبیرست یا نسیم بهاران | باغ بهشتست یا منازل سلمی | |||||
یاد بود چون تو در محاوره آئی | با لب لعلت حکایت دم عیسی | |||||
راه ندارد بکوی وصل تو خواجو | دست گدایان کجا رسد بتمنی |