خواجوی کرمانی (غزلیات)/در دلم بود کزین پس ندهم دل بکسی
ظاهر
در دلم بود کزین پس ندهم دل بکسی | چکنم باز گرفتار شدم در هوسی | |||||
نفس صبح فرو بندد از آه سحرم | گر شبی بر سر کوی تو برآرم نفسی | |||||
بجهانی شدم از دمدمهی کوس رحیل | که کنون راضیم از دور ببانگ جرسی | |||||
نیست جز کلک سیه روی مرا همسخنی | نیست جز آه جگر سوز مرا همنفسی | |||||
عاقبت کام دل خویش بگیرم ز لبت | گر مرا بر سر زلف تو بود دسترسی | |||||
بر سر کوت ندارم سر و پروای بهشت | زانکه فردوس برین بیتو نیرزد بخسی | |||||
تشنه در بادیه مردیم باومید فرات | وه که بگذشت فراتم ز سر امروز بسی | |||||
هر کسی را نرسد از تو تمنای وصال | آشیان بر ره سیمرغ چه سازد مگسی | |||||
خیز خواجو که گل از غنچه برون میآید | بلبلی چون تو کنون حیف بود در قفسی |