خواجوی کرمانی (غزلیات)/ترک من خاقان نگر در حلقه عشاق او
ظاهر
ترک من خاقان نگر در حلقه عشاق او | ماه من خورشید بین در سایهی بغطاق او | |||||
خان اردوی فلک را کافتابش مینهند | بوسه گاهی نیست الا کوکب بشماق او | |||||
گر چه چنگز خان بشمشیر جفا عالم گرفت | اینهمه قتل و ستم واقع نشد در جاق او | |||||
ار چه در تابست زلفش کاین تطاول میکند | گوئیا جور و جفا شرطست در میثاق او | |||||
چون بتم آیاق برلب مینهد همچون قدح | جن بلب میآیدم از حسرت آیاق او | |||||
هر امیری را بود قشلاق و ییلاقی دگر | میر مادر جان بود قشلاق و دل ییلاق او | |||||
هر دم از کریاس بیرون آید و غوغا کند | جان کجا بیرون توانم برد از شلتاق او | |||||
در بغلتاق مرصع دوش چون مه میگذشت | او ملول از ما و ما از جان و دل مشتاق او | |||||
گفتمش آخر بچشم لطف در خواجو نگر | زانکه در خیلت نباشد کس باستحقاق او |