خواجوی کرمانی (غزلیات)/گر آن مه در نظر بودی چه بودی
ظاهر
گر آن مه در نظر بودی چه بودی | ورش بر ما گذر بودی چه بودی | |||||
مرا کز بیخودی از خود خبر نیست | گر او را این خبر بودی چه بودی | |||||
اگر چون آن پری پیکر در آفاق | پری روی دگر بودی چه بودی | |||||
بدینسان کز نظر یکدم جدا نیست | گرش با ما نظر بودی چه بودی | |||||
مرا گویند درمان تو صبرست | دریغا صبر گر بودی چه بودی | |||||
روانم در شب هجران بفرسود | گر آنشب را سحر بودی چه بودی | |||||
مرا چون با سر زلفت سری هست | گرم پروای سر بودی چه بودی | |||||
چو بر بام تو باشد مرغ را راه | مرا گر بال و پر بودی چه بودی | |||||
ز خواجو سیم و زر داری تمنا | گر او را سیم و زر بودی چه بودی |