خواجوی کرمانی (غزلیات)/منزلگه جانست که جانان من آنجاست
ظاهر
منزلگه جانست که جانان من آنجاست | یا روضهی خلدست که رضوان من آنجاست | |||||
هردم بدلم میرسد از مصر پیامی | گوئیکه مگر یوسف کنعان من آنجاست | |||||
پر میزند از شوق لبش طوطی جانم | آری چکنم چون شکرستان من آنجاست | |||||
هر چند که در دم نشود قابل درمان | درد من از آنست که درمان من آنجاست | |||||
شاهان جهان را نبود منزل قربت | آنجا که سراپردهی سلطان من آنجاست | |||||
جاییکه عروسان چمن جلوه نمایند | گل را چه محل چونکه گلستان من آنجاست | |||||
برطرف چمن سرو سهی سر نفرازد | امروز که آن سرو خرامان من آنجاست | |||||
بستان دگر امروز بهشتست ولیکن | هرجا که توئی گلشن و بستان من آنجاست | |||||
مرغان چمنباز چو من عاشق و مستند | کان نرگس مست و گل خندان من آنجاست | |||||
گر نیست وصولم به سراپردهی وصلت | زینجا که منم میل دل و جان من آنجاست | |||||
از زلف تو کوته نکنم دست چو خواجو | زیرا که مقام دل حیران من آنجاست |