خواجوی کرمانی (غزلیات)/بدایت غم عشاق را نهایت نیست
ظاهر
بدایت غم عشاق را نهایت نیست | نهایت ره مشتاقرا بدایت نیست | |||||
سخن بگوی که پیش لب شکر بارت | حدیث شکر شیرین بجز حکایت نیست | |||||
بسی شکایتم از فرقت تو در جانست | وگرنه از غم عشقت مرا شکایت نیست | |||||
گرم بتیغ جفا میکشی حیات منست | چرا که قصد حبیبان بجز عنایت نیست | |||||
چنین شنیدهام از راویان آیت عشق | که در قرائت دلدادگان روایت نیست | |||||
کدام رند خرابات دیدهئی کو را | هزار زاهد صد ساله در حمایت نیست | |||||
مباش منکر احوال عاشقان خواجو | که قطع بادیهی عشق بی هدایت نیست |