خواجوی کرمانی (غزلیات)/مردیم در خمار و شرابی نیافتیم
ظاهر
مردیم در خمار و شرابی نیافتیم | گشتیم غرق آتش وآبی نیافتیم | |||||
کردیم حال خون دل از دیدگان سال | لیکن بجز سرشک جوابی نیافتیم | |||||
تا چشم مست یار خرابی بنا نهاد | همچون دل شکسته خرابی نیافتیم | |||||
رفتیم در هوایش و برخاک کوی او | بردیم آب خویش و مبی نیافتیم | |||||
جان را براه بادیه از تاب تشنگی | کردیم خون و اشک سحابی نیافتیم | |||||
بیرون ز زلف و عارض خورشید پیکران | برآفتاب پر غرابی نیافتیم | |||||
در ده قدح که جز دل بریان خون چکان | در بزمگاه عشق کبابی نیافتیم | |||||
کردیم بی حجاب نظر در رخت ولیک | روی ترا بجز تو حجابی نیافتیم | |||||
خاک درت شدیم چو خواجو بحکم آنک | برتر ز درگه تو جنابی نیافتیم |