خواجوی کرمانی (غزلیات)/نی ز دود دل پرآتش ما می‌نالد

از ویکی‌نبشته
خواجوی کرمانی (غزلیات) از خواجوی کرمانی
(نی ز دود دل پرآتش ما می‌نالد)
  نی ز دود دل پرآتش ما می‌نالد تو مپندار که از باد هوا می‌نالد  
  عندلیبیست که در باغ نوا می‌سازد خوش سراییست که در پرده‌سرا می‌نالد  
  بیزبانست و ندانم که کرا می‌خواند در فغانست و ندانم که چرا می‌نالد  
  من دلخسته اگر زانکه ز دل می‌نالم باری آن خسته‌ی بیدل ز کجا می‌نالد  
  می‌فتد هر نفسی آتشم اندر دل ریش بسکه آن غمزده‌ی بی سر و پا می‌نالد  
  می زنندش نتواند که ننالد نفسی زخم دارد نه به تزویر و ریا می‌نالد  
  بسکه راه دل ارباب حقیقت زده است ظاهر آنست که در راه خدا می‌نالد  
  نه دل خسته که یک دم ز هوا خالی نیست هر کرا می‌نگرم هم ز هوا می نالد  
  هیچکس همدم ما نیست بجز نی و او نیز چون بدیدیم هم از صحبت ما می‌نالد  
  ناله و زاری خواجو اگر از بی برگیست او چه دیدست که هردم ز نوا می‌نالد