خواجوی کرمانی (غزلیات)/نی ز دود دل پرآتش ما مینالد
ظاهر
نی ز دود دل پرآتش ما مینالد | تو مپندار که از باد هوا مینالد | |||||
عندلیبیست که در باغ نوا میسازد | خوش سراییست که در پردهسرا مینالد | |||||
بیزبانست و ندانم که کرا میخواند | در فغانست و ندانم که چرا مینالد | |||||
من دلخسته اگر زانکه ز دل مینالم | باری آن خستهی بیدل ز کجا مینالد | |||||
میفتد هر نفسی آتشم اندر دل ریش | بسکه آن غمزدهی بی سر و پا مینالد | |||||
می زنندش نتواند که ننالد نفسی | زخم دارد نه به تزویر و ریا مینالد | |||||
بسکه راه دل ارباب حقیقت زده است | ظاهر آنست که در راه خدا مینالد | |||||
نه دل خسته که یک دم ز هوا خالی نیست | هر کرا مینگرم هم ز هوا می نالد | |||||
هیچکس همدم ما نیست بجز نی و او نیز | چون بدیدیم هم از صحبت ما مینالد | |||||
ناله و زاری خواجو اگر از بی برگیست | او چه دیدست که هردم ز نوا مینالد |