خواجوی کرمانی (غزلیات)/مرغ جانرا هر دو عالم آشیانی بیش نیست
ظاهر
مرغ جانرا هر دو عالم آشیانی بیش نیست | حاصلم زین قرص زرین نیم نانی بیش نیست | |||||
از نعیم روضهی رضوان غرض دانی که چیست | وصل جانان ورنه جنت بوستانی بیش نیست | |||||
گفتم از خاک درش سر بر ندارم بندهوار | باز میگویم سری بر آستانی بیش نیست | |||||
آنچنان در عالم وحدت نشان گم کردهام | کز وجودم اینکه میبینی نشانی بیش نیست | |||||
چند گویم هر نفس کاهم ز گردون درگذشت | کاسمان از آتش آهم دخانی بیش نیست | |||||
در غمش چون دانهی نارست آب چشم من | وز لبش کام روانم ناردانی بیش نیست | |||||
گفتمش چشمت بمستی خون جانم ریخت گفت | گر چه خونخوارست آخر ناتوانی بیش نیست | |||||
گر بجان قانع شود در پایش افشانم روان | کانچه در دستست حالی نیم جانی بیش نیست | |||||
یک زمان خواجو حضور دوستان فرصت شمار | زانکه از دور زمان فرصت زمانی بیش نیست |