خواجوی کرمانی (غزلیات)/منم ز مهر رخت روی کرده در دیوار
ظاهر
منم ز مهر رخت روی کرده در دیوار | چو سایه بر رهت افتاده زیر دیوار | |||||
ندیم و همدمم از صبح تا بشب ناله | قرین و محرمم از شام تا سحر دیوار | |||||
ز بسکه روی بدیوار محنت آوردم | جدا نمیشودم یکدم از نظر دیوار | |||||
کدام یار که او روی ما نگهدارد | چو آب دیدهی گوهرفشان مگر دیوار | |||||
کسی که روی بدیوار غم نیاوردی | کنون ز مهر تو آورد روی در دیوار | |||||
بسا که راه نشینان پای دیوارت | کنند غرقه به خونابهی جگر دیوار | |||||
چو زیر بام تو آیند خستگان فراق | به آب دیده بشویند سربسر دیوار | |||||
حدیث صورت خوبان چنین مکن خواجو | که پیش صورت او صورتند بر دیوار |