خواجوی کرمانی (غزلیات)/این چه بویست ای صبا از مرغزار آوردهئی
ظاهر
این چه بویست ای صبا از مرغزار آوردهئی | مرحبا کارام جان مرغ زار آوردهئی | |||||
بهر جان بیقرار آدم خاکی نهاد | نکتهی از روضهی دارالقرار آوردهئی | |||||
وقت خوش بادت که وقت دوستان خوش کردهئی | تا ز طرف بوستان بوی بهار آوردهئی | |||||
سرو ما را چون کشیدی در بر آخر راست گوی | کز وصالش شاخ شادی را ببار آوردهئی | |||||
عقل را از بوی می مست و خراب افکندهئی | چون حدیثی از لب میگون یار آوردهئی | |||||
یک نفس تار سر زلفش ز هم بگشودهئی | وز معانی این همه مشک تتار آوردهئی | |||||
در چنین وقتی که خواجو در خمار افتاده است | جان فدا بادت که جامی خوشگوار آوردهئی |