خواجوی کرمانی (غزلیات)/برگ نسرین ترا بی خار مییابم هنوز
ظاهر
برگ نسرین ترا بی خار مییابم هنوز | باغ رخسارت پر از گلنار مییابم هنوز | |||||
دوش میگفتی که چشم ناتوانم خوشترست | خوشترست اما منش بیمار مییابم هنوز | |||||
تا نپنداری که بنشست آتش منصور از آنک | سوز عشقش همچنان از دار مییابم هنوز | |||||
از سرشک چشم فرهاد ای بسا لعل و گهر | کاین زمان در دامن کهسار مییابم هنوز | |||||
همچو خسرو جان شیرین باختم در راه عشق | لیک در دل حسرت دلدار مییابم هنوز | |||||
ماه کنعانم برفت از کلبهی احزان ولی | عکس رویش بر در و دیوار مییابم هنوز | |||||
اول شب بود کان یار از شبستانم برفت | وز نسیم صبح بوی یار مییابم هنوز | |||||
جز نسیمی کان به چین زلف او بگذشت دوش | دامنش پر نافهی تاتار مییابم هنوز | |||||
گر چه خواجو شد مقیم خانقاه اما مدام | خلوتش در خانه خمار مییابم هنوز |