خواجوی کرمانی (غزلیات)/جان وطن بر در جانان چه کند گر نکند
ظاهر
جان وطن بر در جانان چه کند گر نکند | تن خاکی طلب جان چه کند گر نکند | |||||
هر گدایی که مقیم در سلطان گردد | روز و شب خدمت دربان چه کند گر نکند | |||||
بینوایی که برو لشکریان جور کنند | روی در حضرت سلطان چه کند گر نکند | |||||
طالب وصل حرم در شب تاریک رحیل | تکیه بر خار مغیلان چه کند گر نکند | |||||
آن نگارین مبرقع چو کند میل عراق | دلم آهنگ سپاهان چه کند گر نکند | |||||
چون زلیخا دلش از دست بشد ملکت مصر | در سر یوسف کنعان چه کند گر نکند | |||||
هر که در پای گلش برگ صبوحی باشد | صبحدم عزم گلستان چه کند گر نکند | |||||
زلف سرگشته که بر روی تو گشت آشفته | گرد رخسار تو دوران چه کند گر نکند | |||||
نتواند که ز هجر تو ننالد خواجو | هر که خنجر خورد افغان چه کند گر نکند |