خواجوی کرمانی (غزلیات)/ترک خنجرکش لشکرشکن ترلک پوش
ظاهر
ترک خنجرکش لشکرشکن ترلک پوش | بت خورشید بناگوش و مه دردی نوش | |||||
غمزهاش قرچی و یاقوت خموشش جاندار | ابرویش حاجب و هندوی سیاهش چاوش | |||||
عنبرش خادم آن سنبل هندوی دراز | للاش بندهی آن حقهی یاقوت خموش | |||||
شبهاش غالیه آسا و شبش غالیه سا | عنبرش غالیه بوی و قمرش غالیه پوش | |||||
مغلی قند ز چنبر صفتش قلب شکن | حبشی کاکل عنبر شکنش مشک فروش | |||||
گر نهاده کله از مستی و بگشوده قبا | جام می بر کف و مرغول مسلسل بر دوش | |||||
ریخته ز آب دو چشمم می گلگون در جام | کرده از گفتهی من لل لالا در گوش | |||||
بسته برکوه کمرکش کمر از مشکین موی | بشکر خنده شکر ریخته از چشمهی نوش | |||||
از در خیمه برون آمد و ساغر پر کرد | کاین بروی من مه روی پریچهره بنوش | |||||
چون بنوشیدم از آن بادهی نوشین قدحی | لعل شکر شکنش بانگ برآورد که نوش | |||||
گفتم ای خسرو خوبان ختا خواجو را | ترکتاز نظرت برد بیغما دل و هوش | |||||
شحنهی غمزهی زوبین شکنش گفت که هی | برو ای بیهده گوی این چه خروشست خموش |