پرش به محتوا

خواجوی کرمانی (غزلیات)/بی تو مرا پر آب دیده

از ویکی‌نبشته
  بی تو مرا پر آب دیده نادیده بخواب خواب دیده  
  ما پست و ترا بلند قامت ما مست و ترا خراب دیده  
  جان قول تو بی سخن شنیده دل روی تو بی نقاب دیده  
  از دیده فتاده در بلا دل وز دل شده در عذاب دیده  
  یک ذره از آنکه در تو پیداست نادیده درآفتاب دیده  
  هر لحظه‌ام از غم تو کرده رخساره بخون خضاب دیده  
  در آتش فرقتت ندیده همچون دل من کباب دیده  
  فریاد لب تو کرده هر دم در ساغر من شراب دیده  
  یکباره بقصد خون خواجو افکنده سپر برآب دیده