پرش به محتوا

خواجوی کرمانی (غزلیات)/ترک من گوئی که بازش خاطر نخجیر بود

از ویکی‌نبشته
خواجوی کرمانی (غزلیات) از خواجوی کرمانی
(ترک من گوئی که بازش خاطر نخجیر بود)
  ترک من گوئی که بازش خاطر نخجیر بود کابرویش چاچی کمان و نوک مژگان تیر بود  
  گه ز چین زلف او صد شور در چین میفتاد گه ز چشم جادوش صد فتنه در کشمیر بود  
  دوش ترکی تیغ زن را مست می‌دیدیم بخواب چون بدیدم چشم شوخ دلبرم تعبیر بود  
  غنچه در مهد زمرد در تبسم بود و باز بلبل شب خیز کارش ناله‌ی شبگیر بود  
  چنگ در زنجیر زلفش چون زدم دیوانه‌وار زیر هر مویش دلی دیوانه در زنجیر بود  
  نقش می‌بستم کزو یکباره دامن در کشم لیکن از شوقم سرشک دیده دامنگیر بود  
  پیر دیرم دوش می‌گفت ای جوانان بنگرید کاین جوان خسته خاطر در محبت پیر بود  
  گفتم از قیدش بدانایی برون آیم ولیک آنچنان تدبیر کردم وینچنین تقدیر بود  
  بامدادان چون برآمد ماه بی مهرم ببام زیر بامش کار خواجو ناله‌های زیر بود