خواجوی کرمانی (غزلیات)/گهم رانی و گه دشنام خوانی
ظاهر
گهم رانی و گه دشنام خوانی | تو دانی گر بخوانی ور برانی | |||||
من از عالم برون از آستانت | نمیدانم دری باقی تو دانی | |||||
چه باشد گر غریبی را بپرسی | چه خیزد گر اسیری را بخوانی | |||||
ز بس کز نالهی من در فغانست | کند کوه گرانم دل گرانی | |||||
چو من دور از تو بر آتش نشستم | تو میخواهی که بر خاکم نشانی | |||||
بزد راهم سماع ارغنونی | ببرد آبم شراب ارغوانی | |||||
بیا تا با جوانان باده نوشیم | که بر بادست دوران جوانی | |||||
زهی رویت گل باغ بهشتی | خط سبزت مثال آسمانی | |||||
ترا سرو روان گفتن روا نیست | که از سر تا قدم عین روانی | |||||
چو نام شکرت گفتم خرد گفت | ندیدم کس بدین شیرین زبانی | |||||
خضر گر چشمهی نوشت بدیدی | بشستی دست از آب زندگانی | |||||
بهر سو گو مرو چشم تو زانروی | که بر مردم فتد از ناتوانی | |||||
بیاد لعل در پاش تو خواجو | کند گاه سخن گوهر فشانی |