خواجوی کرمانی (غزلیات)/مگذر ای یار و درین واقعه مگذار مرا
ظاهر
مگذر ای یار و درین واقعه مگذار مرا | چون شدم صید تو بر گیر و نگهدار مرا | |||||
اگرم زار کشی میکشی و بیزار مشو | زاریم بین و ازین بیش میازار مرا | |||||
چون در افتادهام از پای و ندارم سر خویش | دست من گیر و دل خسته بدست آر مرا | |||||
بی گل روی تو بس خار که در پای منست | کیست کز پای برون آورد این خار مرا | |||||
برو ای بلبل شوریده که بی گلروئی | نکشد گوشهی خاطر سوی گلزار مرا | |||||
هر که خواهد که بیک جرعه مرا دریابد | گو طلب کن بدر خانهی خمار مرا | |||||
تا شوم فاش بدیوانگی و سرمستی | مست وآشفته برآرید ببازار مرا | |||||
چند پندم دهی ای زاهد و وعظم گوئی | دلق و تسبیح ترا خرقه و زنار مرا | |||||
ز استانم ز چه بیرون فکنی چون خواجو | خاک را هم ز سرم بگذر و بگذار مرا |