خواجوی کرمانی (غزلیات)/باز برافراختیم رایت سلطان عشق
ظاهر
باز برافراختیم رایت سلطان عشق | بار دگر تاختیم بر سر میدان عشق | |||||
ملک جهان کردهایم وقف سر کوی یار | گوی دل افکندهایم در خم چوگان عشق | |||||
از سرمستی کشیم گرده رهبان دیر | بر درهستی زنیم نوبت سلطان عشق | |||||
جان چه بود تا کنیم در ره عشقش نثار | پای ملخ چون بریم نزد سلیمان عشق | |||||
عقل درین دیر کیست مست شراب الست | روح در این باغ چیست بلبل بستان عشق | |||||
جان که بود تشنهئی برلب آب حیات | دل چه بود حلقهئی بر در زندان عشق | |||||
سر نکشد از کمند بستهی زنجیر مهر | باز نگردد به تیر خستهی پیکان عشق | |||||
سیر نگردد به بحر تشنهی دریای وصل | روی نتابد ز سیل غرقهی طوفان عشق | |||||
چون بقیامت برم حسرت رخسار دوست | بر دمد از خاک من لالهی نعمان عشق | |||||
صد ره اگر دست مرگ چاک زند دامنم | بار دگر بر زنم سر ز گریبان عشق | |||||
کی بنهایت رسد راهروانرا سلوک | زانکه ندارد کنار راه بیابان عشق | |||||
مرغ سحرخوان دل نعره برآرد ز شوق | چون بمشامش رسد بوی گلستان عشق | |||||
گر چو قلم تیغ تیز بر سر خواجو نهند | سر نتواند کشید از خط فرمان عشق |