خواجوی کرمانی (غزلیات)/جان بده یا دگر اندیشهی جانانه مکن
ظاهر
جان بده یا دگر اندیشهی جانانه مکن | دام را بنگر ازین پس طلب دانه مکن | |||||
بستهای با می و پیمانه ز مستی پیمان | ترک پیمان کن و جان در سر پیمانه مکن | |||||
حرمت خویش نگهدار و مکن قصد حرم | ور شدی صید حرم روی بدین خانه مکن | |||||
اگرت دست دهد صحبت بیگانه و خویش | خویش را دستخوش مردم بیگانه مکن | |||||
گنج بردار و ازین منزل ویران بگذر | ور مسیحا نفسی چون خر و ویرانه مکن ؟ | |||||
گر نداری سرآنک از سر جان در گذری | چشم در نرگس مستانهی جانانه مکن | |||||
تو هم ای ترک ختا ترک جفا گیر و مرا | صید آن کاکل شوریدهی ترکانه مکن | |||||
ما چو روی از دو جهان در غم عشقت کردیم | هر دم از مجلس ما روی بکاشانه مکن | |||||
حلقهی سلسلهی طره میفکن در پای | دل سودازدگان مشکن و دیوانه مکن | |||||
رخ میارای و قرار از دل مشتاق مبر | شمع مفروز و ستم بر دل پروانه مکن | |||||
گر نخواهی که کنی مشک فشانی خواجو | پیش گیسوی عروسان سخن شانه مکن |