خواجوی کرمانی (غزلیات)/ترک عالم گیر و عالم را مسخر کرده گیر
ظاهر
ترک عالم گیر و عالم را مسخر کرده گیر | و ابلق ایام را در زیر زین آورده گیر | |||||
چون ازین منزل همی باید گذشتن عاقبت | همچو مه برطارم پیروزه منزل کرده گیر | |||||
گر حیات جاودانی بایدت همچون خضر | روی ازین ظلمت بتاب و آب حیوان خورده گیر | |||||
همچو فرهاد از غم شیرین بتلخی جان بده | وز لب جان پرور شیرین روان پرورده گیر | |||||
خون دل خور چون صراحی و بب آتشی | آبروی آفتاب آتش افشان برده گیر | |||||
رخ ز مهمانخانهی گیتی بگردان چون مسیح | و آسمان را گرد خواص و قرص مه را گرده گیر | |||||
تا کی آزاری به بیزاری و زاری خلق را | مرهم آزار باش و خلق را آزرده گیر | |||||
بر بزرگان خرده گیری وز بزرگی دم زنی | گر بزرگی بگذر این راه و بترک خرده گیر | |||||
همچو خواجو تا شود شمع فلک پروانهات | شمع دل را زنده دار و خویشتن را مرده گیر |