پرش به محتوا

خواجوی کرمانی (غزلیات)/دلداده‌ایم وز پی دلدار می‌رویم

از ویکی‌نبشته
خواجوی کرمانی (غزلیات) از خواجوی کرمانی
(دلداده‌ایم وز پی دلدار می‌رویم)
  دلداده‌ایم وز پی دلدار می‌رویم با خون دیده و دل افکار می‌رویم  
  یاران به همتی مدد حال ما شوید کز این دیار بیدل و بی یار می‌رویم  
  ما را بحال خود بگذارید و بگذرید کز جور یار و غصه اغیار می‌رویم  
  گو پیر خانقاه بدان حال ما که ما از خانقه به خانه‌ی خمار می‌رویم  
  منصور وار اگر زان الحق زدیم دم ایندم نگر که چون بسردار می‌رویم  
  تا چشم می‌پرست تو بیمار خفته است هر لحظه‌ئی به پرسش بیمار می‌رویم  
  آزار می‌نمایی و بیزار می‌شوی دریاب کز بر تو به آزار می‌رویم  
  نی زر بدست مانده و نی زور در بدن زاری کنان ز خاک درت زار می‌رویم  
  با چشم در نثار باردوی ایلخان مشنو که بهر اجری و ادرار می‌رویم  
  گفتی که هست چاره‌ی بیچارگان سفر چون چاره رفتنست بناچار می‌رویم  
  خواجو چو یار وعده‌ی دیدار داده است ما بر امید وعده‌ی دیدار می‌رویم