خواجوی کرمانی (غزلیات)/میرود آب رخ از بادهی گلرنگ مرا
ظاهر
میرود آب رخ از بادهی گلرنگ مرا | میزند راه خرد زمزمهی چنگ مرا | |||||
دلق از رق به می لعل گرو خواهم کرد | که می لعل برون آورد از رنگ مرا | |||||
من که بر سنگ زدم شیشهی تقوی و ورع | محتسب بهر چه بر شیشه زند سنگ مرا | |||||
مستم از کوی خرابات ببازار برید | تا همه خلق ببینند بدین رنگ مرا | |||||
نام و ننگ ار برود در طلبش باکی نیست | من که بدنام جهانم چه غم از ننگ مرا | |||||
ای رخت آینهی جان می چون زنگ بیار | تا ز آئینهی خاطر ببرد زنگ مرا | |||||
مطرب آهنگ چنین تیز چه گیری که کند | جان شیرین بلب لعل تو آهنگ مرا | |||||
نشد از گوش دلم زمزمهی نغمهی چنگ | تا عنان دل شیدا بشد از چنگ مرا | |||||
چون تو در خاطر خواجو بزدی کوس نزول | دو جهان خیمه برون زد ز دل تنگ مرا |