خواجوی کرمانی (غزلیات)/دیگرانرا عیش و شادی گر چه در صحرا بود
ظاهر
دیگرانرا عیش و شادی گر چه در صحرا بود | عیش ما هر جا که یار آنجا بود آنجا بود | |||||
هر دلی کز مهر آن مه روی دارد ذرهئی | در گداز آید چو موم ار فی المثل خارا بود | |||||
سنبلت زانرو ببالا سر فرود آورده است | تا چو بالای تو دایم کار او بالا بود | |||||
هست در سالی شبی ایام را یلدا ولیک | کس نشان ندهد که ماهی را دو شب یلدا بود | |||||
تنگ چشمانرا نیاید روی زیبا در نظر | قیمت گوهر چه داند هر که نابینا بود | |||||
از نکورویان هر آنچ آید نکو باشد ولی | یار زیبا گر وفاداری کند زیبا بود | |||||
حال رنگ روی خواجو عرضه کردم بر طبیب | ناردان فرمود از آن لب گفت کان صفرا بود |