خواجوی کرمانی (غزلیات)/ای سبزه دمانیده بگرد قمر از موی
ظاهر
ای سبزه دمانیده بگرد قمر از موی | سر سبزی خط سیهت سر بسر از موی | |||||
جز پرتو رخسار تو از طره شبرنگ | هرگز نشنیدیم طلوع قمر از موی | |||||
بر طرف بناگوش تو آن سنبل مه پوش | افکنده دو صد سلسله بر یکدگر از موی | |||||
بیموی میانت تن من در شب هجران | چون موی میانت شده باریکتر از موی | |||||
موئی ز میانت سر موئی نکند فرق | تا ساختهئی موی میانرا کمر از موی | |||||
موئیست دهان تو و از موی شکافی | هنگام سخن ریخته للی تر از موی | |||||
بیرون ز میان تو که ماننده موئیست | کس بر تن سیمینت نبیند اثر از موی | |||||
خواجو چو بوصف دهنت موی شکافد | یک نکته نگوید ز دهانت مگر از موی |