خواجوی کرمانی (غزلیات)/ای من ز دو چشم نیم مستت مست
ظاهر
ای من ز دو چشم نیم مستت مست | وز دست تو رفته عقل و دین از دست | |||||
بنشین که نسیم صبحدم برخاست | برخیز که نوبت سحر بنشست | |||||
با روی تو رونق قمر گم شد | وز لعل تو قیمت شکر بشکست | |||||
گوئی در فتنه و بلا بگشود | نقاش ازل که نقش رویت بست | |||||
برداشت دل شکسته از من دل | واندر سر زلف دلکشت پیوست | |||||
از لعل تو یکزمان شکیبم نیست | بی باده کجا قرار گیرد مست | |||||
در عشق تو ز آب دیده خواجو را | آخر بر هر کس آبروئی هست |