خواجوی کرمانی (غزلیات)/طرههای تو کمند افکن طرارانند
ظاهر
طرههای تو کمند افکن طرارانند | غمزههای تو طبیب دل بیمارانند | |||||
از رقیبان تو باید که پریشان نشوند | که یقینست که آن جمع پری دارانند | |||||
زان بدورت همه محراب نشینان مستند | که چو ابروی تو پیوستهی خمارانند | |||||
چشم مست تو چو یک لحظه ز می خالی نیست | زاهدان از چه سبب منکر میخوارانند | |||||
چون بمیرم بدر میکده تابوت مرا | مگذرانید بدان کوچه که هشیارانند | |||||
آنکه در حلقهی زلفش دل ما در بندست | چه خبر دارد از آنها که گرفتارانند | |||||
گفتمش گنج لطافت رخ مه پیکر تست | گفت خاموش که برگنج سیه مارانند | |||||
مهر ورزان که نباشند زمانی بی اشک | روز و شب بهر چه سوزند که دربارانند | |||||
هر که خواهد که برد سر بسلامت خواجو | گو درین کوی منه پای که عیارانند |