خواجوی کرمانی (غزلیات)/دلکم برد بغارت ز برم دلبرکی
ظاهر
دلکم برد بغارت ز برم دلبرکی | سر فرو کرده پری پیکرک از منظرکی | |||||
نرگس هندوک مستک او جادوکی | سنبل زنگیک پستک او کافرکی | |||||
بختکم شورک از آن زلفک شورانگیزک | سخنش تلخک و شیرین لبکش شکرکی | |||||
چشمم از لعلک در پوشک او در پاشک | لیکن از منطقکش هر سخنی گوهرکی | |||||
دلکم شد سر موئی و چو موئی تنکم | تا جدا ماند کنارم ز میان لاغرکی | |||||
بر دلم عیب نگیرید که دیوانککیست | چه کند نیست گزیرش ز پری پیکرکی | |||||
قدکم شد چو سر زلف صنوبر قدکی | رخکم گشت چو زر در غم سیمین برکی | |||||
از تو ای سرو قدک کیست که بر خواهد خورد | گر چه از سرو خرامان نخورد کس برکی | |||||
سرک اندر سرک عشق تو کردم لیکن | با من خسته دلک نیست ترا خود سرکی | |||||
غمکت میخورم و نیست غمت غمخورکم | هیچ گوئی که مرا بود گهی غمخورکی | |||||
خواجو از حلقکک زلف تو شد حلقه بگوش | زانکه عیبی نبود گر بودت چاکرکی |