خواجوی کرمانی (غزلیات)/من بار هجر میکشم و ناقه محملم
ظاهر
من بار هجر میکشم و ناقه محملم | برگیر ساربان نفسی باری از دلم | |||||
طوفان آب دیده گر ازین صفت رود | زین پس مگر سفینه رساند بمنزلم | |||||
با درد خود مرا بگذارید و بگذرید | کایندم نماند طاقت قطع منازلم | |||||
گفتم قدم برون نهم از آستان دوست | از آب دیده پای فرو رفت در گلم | |||||
هرجا که مینشینم و هر جا که میروم | نقشش نمیرود نفسی از مقابلم | |||||
گر دیگری بضربت خنجر شود قتیل | من کشته دو ساعد سیمین قاتلم | |||||
آندم که خاک گردم و خاکم شود غبار | از بحر عشق باد نیارد بساحلم | |||||
هر چند عمر در سر تحصیل کردهام | بیحاصلیست در غم عشق تو حاصلم | |||||
خواجو برو که قافله کوس رحیل زد | ای دوستان چه چاره چو من در سلاسلم |