خواجوی کرمانی (غزلیات)/چون سنبل تو سلسله بر ارغوان نهاد
ظاهر
چون سنبل تو سلسله بر ارغوان نهاد | آشوب در نهاد من ناتوان نهاد | |||||
چشمت بقصد کشتن من میکند کمین | ورنی خدنگ غمزه چرا در کمان نهاد | |||||
هیچش بدست نیست که تا در میان نهد | سری که داشت با تو کمر در میان نهاد | |||||
بر سرو کس نگفت که طوطی شکر شکست | بر ماه کس ندید که زاغ آشیان نهاد | |||||
در تابم از دو سنبل هندوت کز چه روی | سر برکنار نسترن و ارغوان نهاد | |||||
ای جان من جهان لطافت توئی ولیک | دل بر وفای عهد جهان چون توان نهاد | |||||
زانرو که در جهان بجمالت نظیر نیست | هر کس که دید روی تو سر در جهان نهاد | |||||
الفاظ من به لفظ تو شیرین ز شکرست | گوئی لب تو هم شکر اندر دهان نهاد | |||||
خواجو چو نام لعل لبت راند بر زبان | نامش زمانه طوطی شکر زبان نهاد |