خواجوی کرمانی (غزلیات)/ای پیر مغان شربتم از درد مغان آر
ظاهر
ای پیر مغان شربتم از درد مغان آر | وز درد من خسته مغانرا بفغان آر | |||||
چون ره بحریم حرم کعبه ندارم | رختم بسر کوی خرابات مغان آر | |||||
مخمور دل افروخته را قوت روان بخش | مخمور جگر سوخته را آب روان آر | |||||
تا کی کشم از پیر و جوان محنت و بیداد | پیرانه سرم آگهی از بخت جوان آر | |||||
از حادثهی دور زمان چند کنی یاد | پیغامم از آن نادرهی دور زمان آر | |||||
ای شمع که فرمود که در مجلس اصحاب | اسرار دل سوخته از دل بزبان آر | |||||
ساقی چو خروس سحری نغمه برآرد | پرواز کن و مرغ صراحی بمیان آر | |||||
چون طائر روحم ز قدح باز نیاید | او را بمی روح فزا در طیران آر | |||||
رفتی و بجان آمدم از درد دل ریش | باز آی و دلم را خبر از عالم جان آر | |||||
خواجو بصبوحی چو می تلخ کنی نوش | عقل از لب جان پرور آن بسته دهان آر |