خواجوی کرمانی (غزلیات)/آن پریچهره که جور و ستم آئین دارد
ظاهر
آن پریچهره که جور و ستم آئین دارد | چه خطا رفت که ابروش دگر چین دارد | |||||
نافهی مشگ ز چین خیزد و آن ترک ختا | ای بسا چین که در آن طره مشگین دارد | |||||
دل غمگین مرا گر چه بتاراج ببرد | شادمانم که وطن در دل غمگین دارد | |||||
عجب از چشم کماندار تو دارم که مقیم | مست خفتست و کمان برسر بالین دارد | |||||
ای خوشا آهوی چشمت که بهر گوشه که هست | خوابگه برطرف لاله و نسرین دارد | |||||
مرغ دل کز سر زلفت نشکیبد نفسی | باز گوئی هوس چنگل شاهین دارد | |||||
گر چه فرهاد به تلخی ز جهان رفت ولیک | همچنان شور شکرخندهی شیرین دارد | |||||
دل گمگشته ز چشم تو طلب میکردم | کرد اشارت بسر زلف سیه کاین دارد | |||||
خواجو از چشمهی نوشت چو حکایت گوید | همه گویند سخن بین که چه شیرین دارد |