خواجوی کرمانی (غزلیات)/ترک من ترک من گرفت و خطا کرد
ظاهر
ترک من ترک من گرفت و خطا کرد | جامهی صبر من برفت و قبا کرد | |||||
همچو زلف سیاه سرکش هندو | بر سر آتشم فکند و رها کرد | |||||
صبح رویش بدید و سورهی والشمس | از سرصدق در دمید و دعا کرد | |||||
خط زنگارگون آن بت چین را | هر که مشک تتار خواند خطا کرد | |||||
بدرستی که در حدیث نیاید | آنچه غم با دل شکسته ما کرد | |||||
آنکه بیرون ازو طبیب نداریم | دردمان کی شنیدئی که دوا کرد | |||||
اشک میخواست تا برون جهد از چشم | خون دل کام او برفت و روا کرد | |||||
چون بروز وصال شکر نکردم | اخترم در شب فراق سزا کرد | |||||
نیست برجای خویش مرغ سلیمان | باز گوئی مگر هوای سبا کرد | |||||
بر حدیث صبا چگونه نهم دل | زانکه با دست هر سخن که صبا کرد | |||||
سرو سیمین من ز صحبت خواجو | گر نه آزاد شد کناره چرا کرد |