خواجوی کرمانی (غزلیات)/گمان مبر که دلم میل دوستان نکند
ظاهر
گمان مبر که دلم میل دوستان نکند | چرا که مرغ چمن ترک بوستان نکند | |||||
کسی که نقد خرد داد و ملک عشق خرید | اگر ز سود و زیان بگذرد زیان نکند | |||||
بجان دوست که گنج روان دلی یابد | که او مضایقه با دوستان بجان نکند | |||||
شب رحیل خوشا در عماری آسودن | بشرط آنکه جرس ناله و فغان نکند | |||||
چه باشد ار نفسی ساربان در این منزل | قرار گیرد و تعجیل کاروان نکند | |||||
شهی که بادهی روشن کشد بتیره شبان | معینست که اندیشه از شبان نکند | |||||
چو خامه هر که حدیث دل آورد بزبان | طمع مدار که سر بر سر زبان نکند | |||||
زبان شمع جگرسوز از آن برند بگاز | که از فسرده دلان راز دل نهان نکند | |||||
جهان بحال کسی ملتفت شود خواجو | که التفات به نیک و بد جهان نکند |