پرش به محتوا

خواجوی کرمانی (غزلیات)/سحاب سیل فشان چشم رودبار منست

از ویکی‌نبشته
خواجوی کرمانی (غزلیات) از خواجوی کرمانی
(سحاب سیل فشان چشم رودبار منست)
  سحاب سیل فشان چشم رودبار منست سموم صاعقه سوز آه پرشرار منست  
  غم ار چه خون دلم می‌خورد مضایقه نیست که اوست در همه حالی که غمگسار منست  
  هلال اگر چه به ابروی یار می‌ماند ولی نمونه‌ئی از این تن نزار منست  
  چو اختیار من از کاینات صحبت تست گمان مبر که جدایی باختیار منست  
  خیال لعل تو هر جا که می‌کنم منزل مقیم حجره‌ی چشم گهر نگار منست  
  کنار چون کنم از آب دیده گوهر شب برزوی تو تا روز در کنار منست  
  مرا ز دیده می‌فکن که آبروی محیط ز فیض مردمک چشم در نثار منست  
  فرونشان بنم جام گرد هستی من اگر غبار حریفان ز رهگذر منست  
  طمع مدار که خواجو ز یار برگردد که از حیات ملول آمدن نه کار منست