خواجوی کرمانی (غزلیات)/سحاب سیل فشان چشم رودبار منست
ظاهر
سحاب سیل فشان چشم رودبار منست | سموم صاعقه سوز آه پرشرار منست | |||||
غم ار چه خون دلم میخورد مضایقه نیست | که اوست در همه حالی که غمگسار منست | |||||
هلال اگر چه به ابروی یار میماند | ولی نمونهئی از این تن نزار منست | |||||
چو اختیار من از کاینات صحبت تست | گمان مبر که جدایی باختیار منست | |||||
خیال لعل تو هر جا که میکنم منزل | مقیم حجرهی چشم گهر نگار منست | |||||
کنار چون کنم از آب دیده گوهر شب | برزوی تو تا روز در کنار منست | |||||
مرا ز دیده میفکن که آبروی محیط | ز فیض مردمک چشم در نثار منست | |||||
فرونشان بنم جام گرد هستی من | اگر غبار حریفان ز رهگذر منست | |||||
طمع مدار که خواجو ز یار برگردد | که از حیات ملول آمدن نه کار منست |