خواجوی کرمانی (غزلیات)/مستم ز دو چشم نیمه مستش
ظاهر
مستم ز دو چشم نیمه مستش | وز پای درآمدم ز دستش | |||||
گفتم بنشین و فتنه بنشان | برخاست قیامت از نشستش | |||||
آنرا که دلی بدست نارد | دادیم عنان دل بدستش | |||||
جان تشنهی لعل آبدارش | دل بستهی زلف پر شکستش | |||||
هستم بگمان که هست یا نیست | آن درج عقیق نیست هستش | |||||
در عین خمار چند باشیم | چون مردم چشم می پرستش | |||||
یاران ز می شبانه مستند | خواجو ز دو چشم نیمه مستش |