خواجوی کرمانی (غزلیات)/ای ترک پریچهره بدین سلسله موئی
ظاهر
ای ترک پریچهره بدین سلسله موئی | شرطست که دست از من دیوانه بشوئی | |||||
بر روی نکو این همه آشفته نگردند | سریست در اوصاف تو بیرون ز نکوئی | |||||
طوبی نشنیدیم بدین سرو خرامی | خورشید ندیدیم بدین سلسله موئی | |||||
ای باد بهاری مگر از گلشن یاری | وی نفحهی مشکین مگر از طره اوئی | |||||
انفاس بهشتی که چنین روح فزایی | یا نکهت اوئی که چنین غالیه بوئی | |||||
گر بار دگر سوی عراقت گذر افتد | زنهار که با آن مه بیمهر بگوئی | |||||
کای جان و دلم سوخته از آتش مهرت | آگاه نی از من دلسوخته گوئی | |||||
بوی جگر سوخته آید بمشامت | هر ذره ز خاک من مسکین که ببوئی | |||||
در نامه اگر شرح دهم قصه شوقت | کلکم دو زبانی کند و نامه دو روئی | |||||
در خاک سر کوی تو گمشد دل خواجو | فریاد گر آن گمشده را باز نجوئی |