خواجوی کرمانی (غزلیات)/طلع الصبح من وراء حجاب
ظاهر
طلع الصبح من وراء حجاب | عجلو بالرحیل یا اصحاب | |||||
کوس رحلت زدند و منتظران | بر سر راه میکنند شتاب | |||||
وقت کوچست و کرده مهجوران | خاک ره را بخون دیده خضاب | |||||
نور شمعست یا فروغ جبین | مینمایند مه رخان ز نقاب | |||||
ناقه بگذشت و تشنگان در بند | کاروان رفت و خستگان در خواب | |||||
من چنان بیخودم که بانگ جرس | هست در گوش من خروش رباب | |||||
جگرم تشنه و منازل دوست | از سرشکم فتاده بر سر آب | |||||
کنم از خون دل بروز وداع | دامن کوه پر عقیق مذاب | |||||
هر دم از کوچگه ندا خیزد | کی رفیق از طریق روی متاب | |||||
بر نشستند همرهان برخیز | باد بستند دوستان دریاب | |||||
هیچ دانستهئی که دوزخ چیست | دل بریان و داغ هجر عذاب | |||||
از مغیلان چگونه اندیشد | هر که سازد نهالی از سنجاب | |||||
بر فشان طرهای مه محمل | تا برآید ز تیره شب مهتاب | |||||
دل خواجو ز تاب هجر بسوخت | مکن آتش که او نیارد تاب |