خواجوی کرمانی (غزلیات)/ورطهی پر خطر عشق ترا ساحل نیست
ظاهر
ورطهی پر خطر عشق ترا ساحل نیست | راه پر آفت سودای ترا منزل نیست | |||||
گر شوم کشته بدانید که در مذهب عشق | خونبهای من دلسوخته بر قاتل نیست | |||||
نشود فرقت صوری سبب منع وصال | زانکه در عالم معنی دو جهان حائل نیست | |||||
میل خوبان نه من بی سر و پا دارم و بس | کیست آنکو برخ سرو قدان مایل نیست | |||||
هیچ سائل ز درت باز نگردد محروم | گرچه در کوی تو جز خون جگر سائل نیست | |||||
چه دهم شرح جمال تو که در معنی حسن | آیتی نیست که در شان رخت نازل نیست | |||||
بنده از بندگیت خلعت شاهی یابد | که غلامی که قبولت نبود مقبل نیست | |||||
هیچ کامی ز دهان تو نکردم حاصل | چکنم کز تو مرا یک سر مو حاصل نیست | |||||
چه نصیحت کنی ای غافل نادان که مرا | پند عاقل نکند سود چو دل قابل نیست | |||||
اگرت عقل بود منکر مجنون نشوی | کانکه دیوانه لیلی نشود عاقل نیست | |||||
غم دل با که تواند که بگوید خواجو | مگر آنکس که غمی دارد و او را دل نیست |