خواجوی کرمانی (غزلیات)/چنانکه صید دل آن چشم آهوانه کند
ظاهر
چنانکه صید دل آن چشم آهوانه کند | پلنگ صید فکن قصد آهوان نکند | |||||
چو تیر غمزهی خونریز در کمان آرد | دل شکستهی صاحبدلان نشانه کند | |||||
سپاه زنگ چو از چین بنیمروز کشد | شکنج زلف و بناگوش را بهانه کند | |||||
هزار دل ز سر شانهاش فرو بارد | چو ترک سیم عذارم نغوله شانه کند | |||||
بدانکه مرغ دل خستهئی بقید آرد | ز زلف تا فتنه دام و ز خال دانه کند | |||||
ازین قدر چه کم آید ز قدر و حشمت شاه | که یک نظر بگدایان خیلخانه کند | |||||
اگر بچرخ برافشاند آستین رسدش | کسی که سرمه از آن خاک آستانه کند | |||||
کجا رسم بمکانت که پشه نتواند | که در نشیمن سیمرغ آشیانه کند | |||||
چو بر زمانه بهر حال اعتمادی نیست | نه عاقلست که او تکیه بر زمانه کند | |||||
دل شکستهی خواجو چو از میانه ربود | چرا ندیده گناهی ازو کرانه کند |