خواجوی کرمانی (غزلیات)/این چه نامهست که از کشور یار آوردند
ظاهر
این چه نامهست که از کشور یار آوردند | وین چه نافهست که از سوی تتار آوردند | |||||
مژدهی یوسف گمگشته بکنعان بردند | خبر یار سفر کرده به یار آوردند | |||||
دوستانرا ز غم دوست امان بخشیدند | بوستانرا گل صد برگ ببار آوردند | |||||
بیدل غمزده را مژدهی دلبر دادند | بلبل دلشده را بوی بهار آوردند | |||||
نسخهئی از پی تعویذ دل سوختگان | از سواد خط آن لاله عذار آوردند | |||||
نوش داروئی از آن لب که روان زنده ازوست | بمن خسته مجروح نزار آوردند | |||||
از خم سلسلهی طره لیلی تابی | از برای دل مجنون فگار آوردند | |||||
بزم شوریده دلان را ز پی نقل صبوح | شکری از لب شیرین نگار آوردند | |||||
می فروشان عقیق لب او خواجو را | قدحی می ز پی دفع خمار آوردند |