خواجوی کرمانی (غزلیات)/هر که در عهد ازل مست شد از جام شراب
ظاهر
هر که در عهد ازل مست شد از جام شراب | سر ببالین ابد باز نهد مست وخراب | |||||
بیدلان را رخ زیبا ننمایی به چه وجه | عاشقانرا ز در خویش برانی ز چه باب | |||||
می پرستان همه مخمور و عقیقت همه می | عالمی مرده ز بی آبی و عالم همه آب | |||||
سر کوی خط و قدت چمن و سنبل و سرو | سمن و عارض و لعلت شکر و جام شراب | |||||
دل ما بی لب لعل تو ندارد ذوقی | همه دانند که باشد ز نمک ذوق کباب | |||||
هر که درآتش سودای تو امروز بسوخت | ظاهر آنست که فردا بود ایمن ز عذاب | |||||
گر چه نقش تو خیالیست که نتوان دیدن | همه شب چشم توام مست نمایند بخواب | |||||
ترشود دم به دمم خرقه ز خون دل ریش | زانک رسمست که برجامه فشانند گلاب | |||||
پیر گشتی بجوانی و همانی خواجو | دو سه روزی دگر ایام بقا را دریاب |