خواجوی کرمانی (غزلیات)/ترک تیرانداز من کز پیش لشکر میرود
ظاهر
ترک تیرانداز من کز پیش لشکر میرود | دلربا میآیدم در چشم و دلبر میرود | |||||
بامدادان کان مه از خرگاه میآید برون | ز آتش رخسارش آب چشمهی خور میرود | |||||
من بتلخی جان شیرین میدهم فرهادوار | وز لب شیرین جانان آب شکر میرود | |||||
آتشی در سینه دارم کز درون سوزناک | دمبدم چون شمع مجلس دودم از سر میرود | |||||
گر بدامن اشک در پایم گهر ریزی کند | جای آن باشد چرا کو بر سر زر میرود | |||||
تیره میگردد سحرگه دیدهی سیارگان | بسکه دود آه من در چشم اختر میرود | |||||
میرود خونم ز چشم خونفشان تدبیر چیست | زانکه هر ساعت که میآید فزونتر میرود | |||||
چنگ را بینم که هنگام صبوح از درد من | میکند فریاد و خون از چشم ساغر میرود | |||||
ای بهشتی پیکر از فردوس میآئی مگر | کز عقیق جانفزایت آب کوثر میرود | |||||
گر دل و دین در سر زلف تو کردم دور نیست | رخت ممن در سر تشویش کافر میرود | |||||
چون دبیر از حال خواجو میکند رمزی بیان | خون چشمم چون قلم بر روی دفتر میرود |