خواجوی کرمانی (غزلیات)/با لعل او ز جوهر جان در گذشتهایم
ظاهر
با لعل او ز جوهر جان در گذشتهایم | با قامتش ز سرو روان در گذشتهایم | |||||
پیرانه سر به عشق جوانان شدیم فاش | وز عقل پیر و بخت جوان در گذشتهایم | |||||
از ما مجوی شرح غم عشق را بیان | زیرا که ما ز شرح و بیان در گذشتهایم | |||||
چون موی گشتهایم ولیکن گمان مبر | کز شاهدان موی میان در گذشتهایم | |||||
در آتشیم بر لب آب روان ولیک | از تاب تشنگی ز روان در گذشتهایم | |||||
از ما نشان مجوی و مبر نام ما که ما | از بیخودی ز نام و نشان در گذشتهایم | |||||
بر هر زمین که بیتو زمانی نشستهایم | صد باره از زمین و زمان در گذشتهایم | |||||
خواجو اگر چنانکه جهانیست از علو | زو در گذر که ما ز جهان در گذشتهایم |