خواجوی کرمانی (غزلیات)/ای لب میگون تو هم شکر و هم شراب
ظاهر
ای لب میگون تو هم شکر و هم شراب | وی دل پر خون من هم نمک و هم کباب | |||||
خط و لب دلکشت طوطی و شکر ستان | زلف و رخ مهوشت تیره شب و ماهتاب | |||||
موی تو و شخص من پر کره و پر شکن | چشم تو و بخت من مست می و مست خواب | |||||
گر تو بتیغم زنی کز نظرم دور شو | سایه نگردد جدا ذرهئی از آفتاب | |||||
لعل تو در چشم من باده بود در قدح | مهر تو در جان من گنج بود در خراب | |||||
صعبتر از درد من در غم هجران او | دوزخیانرا بحشر هیچ نباشد عذاب | |||||
ای تن اگر بیدلی سر ز کمندش مپیچ | وی دل اگر عاشقی روی ز مهرش متاب | |||||
لعبت چشمم دمی دور نگردد ز اشک | زانکه نگیرد کنار مردم دریا ز آب | |||||
روی ز خواجو مپوش ورنه برآرد خروش | بردر دستور شرق آصف گردون جناب |