خواجوی کرمانی (غزلیات)/چون مرا دیده بر آن آتش رخسار افتد
ظاهر
چون مرا دیده بر آن آتش رخسار افتد | آتشم بردل پرخون جگر خوار افتد | |||||
مکن انکار من ایخواجه گرم کار افتاد | زانکه معذور بود هر که در این کار افتد | |||||
برمن خسته مزن تیر ملامت بسیار | که درین منزل ازین واقعه بسیار افتد | |||||
گر چو فرهاد ز مژگان گهرافشان گردم | ای بسا لعل که در دامن کهسار افتد | |||||
ور چو منصور ز من بانگ انا الحق خیزد | آتشم از جگر سوخته در دار افتد | |||||
چون بیاد خط سبز تو برآرم نفسی | دودم از سینه برین پردهی زنگار افتد | |||||
هر دم از آرزوی گوشه چشمت سرمست | زاهدی گوشه نشین بر در خمار افتد | |||||
گر برد باد صبا نکهت زلف تو بچین | خون دل در جگر نافهی تاتار افتد | |||||
پیش آن نرگس بیمار بمیرد خواجو | اگرش دیده برآن نرگس بیمار افتد |