خواجوی کرمانی (غزلیات)/ای دل ار صحبت جانان طلبی جان درباز
ظاهر
ای دل ار صحبت جانان طلبی جان درباز | جان چه باشد دو جهان در ره جانان درباز | |||||
مرد این راه نی ورنه چو مردان رهش | پای ننهاده از اول سر و سامان درباز | |||||
در ره جان جهان جان و جهان باختهاند | تو اگر اهل دلی دل چه بود جان درباز | |||||
تا ترا دیو و پری جمله مسخر گردد | گر کم از مور نی ملک سلیمان درباز | |||||
دعوی زهد کنی دردی خمار بنوش | دین و دنیا طلبی عالم ایمان درباز | |||||
درد را چاشنیی هست که درمان را نیست | گر تو آن میطلبی مایهی درمان درباز | |||||
تا سلاطین جهان جمله گدای تو شوند | چون گدایان درش ملکت سلطان درباز | |||||
با لب و خال وی ار عمر خضر میخواهی | ترک ظلمت کن و سرچشمهی حیوان درباز | |||||
تا بچوگان سعادت ببری گوی مراد | گوی دل در خم آن زلف چو چوگان درباز | |||||
سر میدان محبت بودت ملک وجود | اگرت دست دهد بر سر میدان درباز | |||||
خواجو ار لقمهئی از سفرهی لقمان طلبی | ملک یونان ز پی حکمت یونان درباز |